خوانش یک دعوت (تحلیلی بر عکسی از فاجعه پلاسکو)
یک فلش بالای قاب، گوشه سمت راست بر روی بافتی در هم فرورفته، چشمها را از کناره به میانه و از آنجا به چپ هدایت میکند. قبل از آنکه چشمها به چپ برسند در میانه متوقف شده و ویرانی و دود سفید برآمده از آن را نظاره میکنند.
تامل و تفکر، و بلافاصله ایجاد سوال. سوالاتی از: چه، چگونگی و چرایی... و وقتی به چرایی میرسیم چشمانمان متوجه یک نشانه ی آشنا میشود: شخصیتی آشنا با حرکتی آشناتر؛ او غریبهای است که از فاجعه جان به در برده و حالا به سکوت میخواندمان... غریبهای که گویی بیشتر از ما بر عواقب لب گشودن آگاه است!
نگاه هامان به پیشزمینه جلب میشود، سرهایی محو شده که بر اثر فوکوس دوربین بر ویرانه، به ارواحی شوم همانند شدهاند و بر خوفناکی فضا میافزایند...
این عکس میماند و آیندگان با کمترین اطلاع از فرامتن تصویر، یک چیز در ذهنشان شکل خواهد گرفت: ویرانی و دعوت به سکوت، سکوتی اجباری یا به مصلحت؟ نمیدانم ...