هنرِ «هنرمند شدن»
وقتی در کلاسهای درس هنر، هنرجویان و دانشجویان در تقلا برای یافتن معنی «هنرمند» هستند، واقعا چه معنا و مسیری را میتوان مناسب حال هنروران ایرانی ترسیم و عرضه کرد که پس از افتادن در آن به «هنرمند شدن» خویش امیدوار شوند؟
به دلیل عدم آگاهی کافی خانوادهها و عموم مردم از عالم هنر و روند یادگیری آن، هنرجویان نیز وقتی وارد دنیای آموزش هنری میشوند، دورنمایی از آینده و نتایج آموزش نداشته و منتظرند اساتید و مراکز آموزشی آنها را پیش برند و هنرمندشان کنند.
اغلب اساتید و آموزشگاههای هنری چون خود را ملزم و موظف به آموختن فن و تکنیک هنری میدانند و گاهی هم به دلیل کمبود دانش خود؛ از ورود به مباحث و سایر مفاهیمی که غیرمستقیم به عرصه هنر مرتبط است پرهیز میکنند، دورههای آموزشی چیز نمیشود جز چند شگرد و تمهیدی که برای یادگیرندگان مشخص نیست به چه کار خواهد آمد.
راه چاره چیست؟ راهی که در شرایط امروز میتوان تجویز کرد و بر آن تکیه زد، تنها در خوداتکایی هنرجویان است. جمعبندی از تجربیات هنرمندان ایرانی و غیرایرانی و توجه و مطالعه دقیقتر آثارشان ما را به روشهای زیر رهنمون میسازد:
1. عقل و احساس
بارها شنیده شده است که هنر را چیزی جز «احساس» نمیدانند. تاریخ هنر و آثار هنرمندان برجسته، برخلاف تصور رایج در جامعه ما، این تلقی را رد میکند. هنرمندان رنساس اولیه و عالی که هنرمندانی کلاسیک و متاثر از هنرِ تمدن غنی و بالنده یونان باستان بودند، در آفرینش آثار، در گامهای نخست، بر دیوار عقلانیت و محاسبات منطقی و ریاضی تکیه کرده و سپس دادههای احساسی خود را دخالت دادهاند. آفرینشگران این دوران با گزینشی ساختارگرایانه طی مسیر کردند و در آثار ماندگار خود با تلفیق دو وجه «عقل» و «احساس»، آفرینش آثار را تحقق بخشیدند. لئوناردو داوینچی، رافائل، میکلآنژ، تیسین و ... از جمله این افراد بودند که آثارشان هم از ساختارها و اصول هنرهای تجسمی غنی بود و هم از احساسات سرشار و عواطف شهودی و غیرشهودی هنرمند سرچشمه میگرفت.
2. فرم و محتوا
فرم همان تکنیک است و ساختار و اصول هنری. و محتوا، مضامین و مفاهیمی است مظروفِ ظرف فرم. یادگیری هیچیک پایانپذیر نبوده و هیچ هنرجو و هنرمندی تا پایان عمر از آن دو مستغنی نیست.
فرم را با آموزشهای اولیه در کلاس درس و سپس با آموزشهای تکمیلی در موزهها و گالریها و کتب تخصصی باید آموخت. مطالعه دقیق آثار هنرمندان برجسته در طول تاریخ، کاری است که همه هنرمندان در دوران هنرآفرینی خود آن را به امری مستمر و دائمی بدل ساخته و از قِبل آن ایدهها آموخته و بدعتهایی را باعث شدهاند.
مضامین، موضوعات و اندیشههای هنرمند، محتوای اثر را میسازد. هنرمندی که با کتب و نوشتار در حوزههایی همچون فلسفه، انسانشناسی، تاریخ، ادبیات، جامعهشناسی، روانشناسی و ... مانوس است و بخش مهمی از وقت خود را صرف مطالعه و تحقیق میکند و در مجاورت آن با حضور و مشاهده دقیق در بطن جامعه با مسائل آن آشنا میشود؛ یقینا آثاری به غایت متفاوت با قابلیتی ویژه خلق خواهد کرد که مخاطبین بیشتری را جلب کرده و زنده و پویا در بستر جامعه و ساری و جاری در زندگی آحاد مردم حاضر خواهد شد.
3. تقدم آثار کلاسیک
گاهی هنرجویان و حتی هنرمندانی، قبل از آموختن و ممارست در مدرسه هنر و ادبیات کلاسیک، دست به آفرینش آثاری مدرن و حتی بعضا پسامدرن میزنند که نه سنخیتی با شرایط زمانهشان دارند و نه برخوردار از خاستگاهی سرزمینی است. در این شرایط، تقلید و کپیبرداری از آثار مدرن و پستمدرن سایر جوامع، آن هم با پُز و مُد جهانوطنی، باب میشود و چیزهایی حتی به لحاظ مضمونی پرداخت میگردد که ربطی به شرایط زیست هنرجو و هنرمند این خطه ندارد.
طی طریقِ شکستن قواعد و ساختارها به شکلی معقولانه و هنرمندانه زمانی به سرمنزل موفقیت نائل خواهد آمد که قبل از حرکت در چنین راهی، شناختی نسبی و سعی و همتی والا در اجرای ساختارهای کلاسیک صورت پذیرد.
4. عدم تعجیل
عجله برای رسیدن به قلههای پیروزی و شهرت در درون هر انسانی به شکلی غریزی موج میزند. این خصلت تا به مدد تفکر و اندیشه و روحیهای صبور و متین مهار نشود، جز درجازدن و سرخوردگیهای مکرر از شکست در یادگیری عایدی دیگری به دنبال نخواهد داشت.
روند آموزش امری بطئی است و باید در درون هنرجو تهنشین شود و بر جان و روحش بنشیند تا آنجا که هنرمند پس از گذر زمان و به هنگام لحظه آفرینش، بدون تاملی آشکار و خودآگاه، به شکلی ناخودآگاه دست به خلق و ایجاد اثر زند.
5. نقدپذیری
هنرجو و هنرمند تا درد و تلخی نقد و عیبنمایی از جانب مخاطبین و منتقدین را به جان نخرد و تا دندهپهن نباشد نمیتواند قدمی به پیش برداشته و از رکود مبرا شود. آب راکد همیشه به مردابی یکنواخت و بدون سرزندگی و حیات تبدیل خواهد شد.
تنها نقد است که برکه و دریاچه جهان هنری هنرمند را مواج میکند و خس و خاشاک را بر ساحل بیهنری میرساند تا ماهیان خلاقیت و نوآوری با تلاطم و پویایی و رشد مواجه شوند و به زایش آثاری چشمگیر یاری رسانند.
6. نقد استاد
گاهی حضور در محضر استادی و مشاهده مهارتها و توانمندیهای وی، شیفتگی و علاقه خاصی را در درون هنرجو شکل میبخشد. این شیفتگیها علاوه بر بروز حساسیتهای خاص اجتماعی، آفتی دارد که روند آموزش را مختل و بیثمر میکند. آن آفت، چشم بستن بر هر ایراد و عیب درسی از سوی هنرآموزان است. چنین روالی در بلند مدت اساتید را دچار نوعی خودکفایی هنری و علمیِ عاری از نقد کرده و شاگردان را به افرادی مطیع و سربزیر و فاقد خلاقیت بدل میسازد.
7. خطکش و معیار
گاهی هنر و هنرمندانی به واسطه افراد بیاطلاع و بیهنر به شهرت و مکنت میرسند که هیچ پشتوانه و معیاری هنری آنها را تایید و ترویج نمیکند. اما رسانهها و افراد بیارتباط با عالم هنر و بعضا مرتبط ولی نامطمئن، به دلایلی، عدهای را به عرش میرسانند و در کنار آن خود به نوایی دست مییازند.
برای هنرجویان، خطکش و معیار سنجش آثار هنری و هنرمندان کاربلد، تاریخ هنر است و نظریههای هنری. وقتی هنرجو به چنین سلاحهایی مجهز شود دیگر گرفتار هوچیگریها و بوق و کرناهای کاذب، رایج و بازاری نمیشود. بارها با هنرجویان و هنرمندانی مواجه میشویم که سالهای طلایی عمر خود را صرف آثار و سبک هنرمند و استادی کردهاند که متاعی تقلبی و یا کممایه را به شاگردان و حتی دوستانشان عرضه داشتهاند.
8. نکته آخر
در پایان و در مجموع: هنرآموزی راه میانبر ندارد. عرقریزی و زحمت و ممارست همیشگی در طول یادگیری و گدایی هنر از در خانهی هنرمندان به همراه پذیرش سختیها و نارساییها، زمان بر است و احتمالا طاقتفرسا. به همین دلیل از خیل مشتاقان و سینهچاکان هنر، تنها عدهی اندکی ماندگار و استوار به کسوت «هنرمندی» نائل میشوند و بر صفحات تاریخ هنر صفحاتی را به خود اختصاص میدهند.