جستاری در مشاهده، توصیف، تحلیل و نقد در هنر - بخش چهارم(پایانی)
4) نقد
نقد یا Critic مفهومی است متعلق به جهان مدرن و امروزی. جامعهای که در آن هر فرد در حد و توان خود میتواند سوژه مورد نظرش را مورد انتقاد قرار دهد. این سوژه اعم از کنش و رفتار و یا محصولی فرهنگی و یا اندیشه و نگرشی است که از بشر ساطع میشود، و قطعا از میزانی از قدرت نیز برخوردار است. بنابراین نقد با «قدرت» سروکار دارد و خود نیز واجد آن است.
همانگونه که میشل فوکو نظریهپرداز فرانسوی (1984-1926) معتقد است، قدرت در جامعه تنها در حاکمیت سیاسی متمرکز نیست، بلکه در بستر جامعه منتشر است و موجبات تولید را فراهم میسازد. در هر جامعهای افراد به تناسب میزان مالکیت قدرت، از جایگاه و منزلت خاصی برخوردارند که در ارتباط با سایر افراد و شئون جامعه میتوانند مورد نقد قرار گیرند. در ارتباط میان دو یا چند نفر، کشمکش برای حفظ و اعمال قدرت از یک سو و کاستن از قدرت از سوی دیگر امری است واقع و اجتنابناپذیر. یعنی قدرتها با هم در تعامل و تعارضند. هر کس بتواند قدرت(های) خود را بر سایر قدرتها اعمال کند میتواند با برتری و تفوق، بر قدرت خود بیافزاید و به حیات خویش ادامه دهد و هرآنکس که از این امکان برخوردار نباشد محکوم به شکست و نابودی است.
میشل فوکو
در این مقال، آفریننده اثر هنری (کارگردان، نقاش، نویسنده، معمار، و به طور کلی هنرمند) از دو گونه قدرت برخوردار است: 1)قدرت آفرینش 2)قدرت تاثیرگذاری، جلب و جذب مخاطب
این دو قدرت در کنار هم مکملی هستند برای رشد تصاعدی قدرتمداری هنرمند. هر چه اثر هنری به نسبت معیارهای رایج در جامعه بتواند خلاقانه و هنرمندانه به ظهور برسد میتواند به همان نسبت با جامعه و مخاطبین ارتباط برقرار کرده و حتی از قدرت موجود آنها نیز بهرهمند شود. گاهی نیز افرادی به نام هنرمند، با فریبکاری (به عنوان عاملی قدرتمند) به جای استفاده از خلاقیت هنری، جامعه را تحت تاثیر قرار داده و مخاطبین را شیفته خود میسازند.
در هر صورت «منتقد» به عنوان چالشگرِ قدرتِ هنرمند، وارد عرصه شده و اثر را به نقد میکشد. یعنی اثر را با اصول و شاخصههای رایج هنری سنجیده و میزان خطاها و نارساییهای آن را در آفرینش، تبیین مینماید. ذکر این نکته ضروری است که در اینجا نباید از «نقد» انتظار سازندگی و انصاف و ... داشت. پسوندهایی همانند (نقد) سازنده، (نقد) آموزنده، (نقد) منصفانه و ... چیزهایی است فرای ماهیت نقد. به همین دلیل نقد اغلب تلخ و گزنده است. این تلخی و گزندگی دقیقا از نقدِ قدرتِ هنرمند نشات میگیرد. با نقد، منتقد، توانایی، هوش، خلاقیت و در کل هنرمندی هنرمند را به زیر سوال میکشد. این پسوندها به راحتی میتوانند قدرت نقد را زایل کرده و آن را در حد یک گپ و گفت و گویی متعارف تنزل بخشند. از قِبَل نقد است که هنرمند به فراست افتاده و تلاس میکند تا ایرادها را رفع کرده و برای ارتقاء سطح آفرینندگی، بیاندیشد و بیاموزد و خلق کند. سایر انتظاراتی که به نقد تحمیل میشود را باید در دیگران جستجو کرد. سازندگی متعلق به اساتید است و محافل آموزشی.
منتقد عیبها را به رخ میکشد و ایرادها را بازمینمایاند تا هنرمند دچار توهم و تفاخر بیهوده نگردد. اگر با نگرش رولان بارت (۱۹۱۵-۱۹۸۰) نطریهپرداز عرصه نقد و تحلیل همراه شویم؛ زمانی که اثر هنری از بطن رحم هنرمند زایش یافت، وارد جامعه و تاریخ شده و لاجرم بدون حضور هنرمند واجد حیات و ممات میگردد. منتقد میتواند در این تداوم زندگی و یا مرگ، اثرگذار باشد.
رولان بارت
منتقدِ غیر فریبکار، همچنین میتواند با نقد خود، در افکار جامعه، مابین هنرمند صادق و هنرمند متقلب تفکیک قائل شده و معیار و خطکش و متری را برای شناخت بهتر در اختیار مخاطبین قرار دهد. و قطعا منتقد وظیفه دارد بیشتر و پیشتر از هنرمند بیاموزد. یادگیری و تسلط بر اصول و قواعد هنری و توانمندی در زبان و نگارش، از لوازم نقادی است که پس از مشاهده، توصیف و تحلیل دقیق، به ارائه دیدگاه خود نائل میشود.
کشاکش قدرت، مابین هنرمند و منتقد، به تعادلی معقول و مثمرثمر خواهد انجامید که بهرهمند نهایی، «مخاطب» است.