تحلیلی بر نقاشی: اجرای حکم اعدام بانو جین گرِی
نقاش:
پل دُلاروش (Paul Delaroche 1797-1856) نقاش فرانسوی نیمه نخست قرن نوزده میلادی است. او در پاریس زاده شد و در همانجا کار کرد و از دنیا رفت. وی نقاشی است پیرو جنبش هنری آکادمی فرانسه و رمانتیسیسم. هنر آکادمیک به هنری اطلاق میشد که در آن تحت ضوابط و قواعد اعلام شده توسط آکادمی هنرهای زیبای فرانسه، آفرینشگری صورت میپذیرفت. همزمانی فعالیتهای هنری دلاروش در زمانهی تعامل و تقابل دو سبک نئوکلاسیسیسم و رمانتیسیسم باعث شد که او نیز همانند همدورهایهای خود گاهی به یکی از دو مکتب و گاهی تحت هر دو شیوه دست به خلاقیت بزند.
پل دُلاروش (Paul Delaroche 1797-1856)
اغلب کارهای دلاروش، حاوی روایات صریح تاریخی با ترکیببندی دراماتیک (نمایشی) است که همین امر محبوبیت و اقبال عمومی به آثارش را افزایش داده است. بیشتر موضوعات و مضامین آثارش وجه تاریخی دارند و در خصوص تاریخ زمانه خود نقاش، روم و یونان باستان است.
وی در یکی از آثار خود به تاسی از رافائل و تابلوی «مدرسه آتن»، اثری 27 متری بر روی دیوار قوسی شکل مدرسه هنرهای زیبای فرانسه کشید. در این دیوارنگاره شاهد بازنمایی 75 هنرمند بزرگ همه اعصار هستیم که در جمع و گروههای مختلف گرد هم در حال گفتگو هستند. در 1855 این اثر در آتشسوزی تخریب شد و دلاروش پیش از اتمام تعمیر آن از دنیا رفت و هنرمند دیگری بازسازی اثر را به اتمام رساند.
تحلیل نقاشی:
اجرای حکم اعدام بانو جین گِرِی – 1833
(Execution of Lady Jane Grey)
نقاش: پل دلاروش
مواد: رنگ روغن روی بوم
اندازه: 246*297 سانتیمتر
محل نگهداری: گالری ملی لندن
نقاشی در اندازه بزرگتر (کلیک کنید)
داستان و موضوع اثر متعلق است به بانو جین گری، که بعد از ادوارد ششم در 10 جولای 1553 ملکه انگلستان شد. او را ملکه نه روزه لقب دادند. زیرا پدرشوهر جان دادلی با پنهان کردن مرگ ادوارد ششم، دسیسه کرد و مقدمات سلطنت جین را فراهم ساخت، اما نقشه وی به سرعت افشا شد. وقتی به جین گفته شد که او ملکه است از فرط ترس و ضعف بیمار گشت. او سلطنت را نمیپذیرفت و حق ماری میدانست اما با تهدید والدین و جان دادلی قبول کرد.
ماری با هوادارانش به سوی لندن لشکرکشی کرد و جین خود از سلطنت کناره گرفت و به برج لندن منتقل شد و برای چند ماه در آنجا ماند. در طول اقامتش نامهها و کتابهای بسیاری نگاشت. بالاخره با دسیسه شاهزاده اسپانیا و اطرافیان ماری، جین گردن زده شد. از او به عنوان «خائن بیگناه» نیز یاد میشود.
دلاروش در این نقاشی سعی دارد لحظهی پیش از اعدام جین 16 ساله را به ثبت رساند. او بدون لباس رسمی بیرونی با چشمانی بسته و دستانی جستجوگر در حال زانو زدن و خم شدن بر روی سکوی گردنزنی است. مردی مسن و با لباسی فاخر کمک اوست تا دستانش از سرگردانی رها شوند. دو زن در سمت چپ اثر، در حال گریستن و زاری هستند و مامور اعدام در سمت راست ایستاده و آماده، با تبری در دست نظارهگر و منتظر است.
با نگرش کلی به اثر هم قراردادهای سبک نئوکلاسیسیسم را شاهدیم و هم شاخصههای رمانتیسیسم را. هنرمند بارعایت اصول و قواعد منطقی و هندسی، فضایی را ایجاد کرده که احساس ترحم و نگرانی را در مخاطب به اوج میرساند.
مطابق با قواعد آثار نئوکلاسیک، شخصیت اصلی اثر به همراه ملازمش در وسط تصویر قرار دارد که با کمک سکوی گردنزنی، بر تحکیم و استواری اثر میافزاید.
توازن و تقارن حاضر نیز با جاگیری بجای فیگورها در طرفین به خوبی به اجرا درآمده و حس تعادل موجود در کلیت تابلو منتقل میشود.
چیدمان (میزانسن) اشیا و آدمها با دقت شایستهای صورت گرفته است. جلاد و ملازم جین در یک طرف تصویر و جین و همجنسهایش در طرف دیگر قرار دارند. در عین حال رنگهای گرم لباس جلاد و ابهت و استحکام اندام او با تبری بزرگ و صیقلی در دست، به تنهایی تعادلی حسی را با سایر اندامها ایجاد میکند.
حرکت چشم مخاطب در وهله اول به دلیل نورپردازی و رنگ لباس جین، به میانهی تصویر معطوف میشود و باز هم به دلیل رنگ گرم در قسمت راست اثر (قطعه طلایی)، چشممان از وسط تصویر به سمت مرد ایستاده با تبر میرود و نگاهمان از وی نزول کرده و مستقیم به تبر خیره میشود. تبری بزرگ که گویی بکر است و تازه. بلافصله از تبر به سمت سکوی گردنزنی سیر میکنیم و تصور اینکه قرار است سر این دختر بیگناه با آن از تنش جدا شود تعلیق و دلهرهای در ما پدید میآورد که خوفناک است و غیرقابل باور.
دختر با حالتی معصومانه و دستهایی که به کناره باز میشوند تا محلی برای تکیه کردن بیابند، به کمک مرد کناری در حال زانو زدن است. زمان در این اثر رو به پیش است و آیندهای بسیار نزدیک را رقم میزند و مخاطب تمایل ندارد حتی به آن فکر کند. زنان سمت چپ اثر، به گونهای در حالتی نزار و درماندهاند که بر معصومیت محکوم به مرگ صحه میگذارند. زن نشسته و از حالرفته بر روی دامنش لباس و گردنبندی از مروارید دارد که این بیحالی و استیصال به خوبی در دستان و سر تکیه داده بر دیوار نمایان است.
گردنبند زنان و دقت در زیورآلات آنها از موتیفهای تکراری در تابلو است که بر علاقه و جایگاه زنان اشاره دارد، زنانی سرشار از زیبایی و متانت که هیچ یک را یارای رستن از دام فریبکاری مردان و دسیسههای سیاستمداران نیست.
در چیدمان شخصیتهای اثر دقتی به کار رفته که به خوبی میتواند حد و حدود هر فرد را نسبت به شخصیت اصلی نمایان کند. نگاه و حالات چهره دو مرد درون اثر رقتبار و ترحمانگیز است. لباسهای فاخر رنسانسی افراد که نشان از طبقه اجتماعی آنها و ارادت هنرمند به آثار آن دوره رنسانس متعالی است، و حالات بدنها و کنش افراد، شرایطی را ترسیم کرده است که خشونتی عریان و زننده و تهوعآور از یک صحنه اعدام در آن به چشم نمیخورد. خشونت موجود نه در تبر و سکوی گردنزنی که زیبا و با شکوهند، بلکه در حالت بدن و دستها و چشمان بسته و پوشش جین محسوس و تاثیرگذار است.
مخاطب بدون آنکه از زندگی جین گری و علت اعدام او اطلاعی داشته باشد، با رفتار تک تک شخصیتها پی به رازآلودگی حادثه در حال وقوع میبرد. اعدام یک زن جوان، با تاثر و زاری دو زن دیگر و همراهی مردی مسن با اعدامی و خونسردی دلسوزانه جلاد، حرکتی آرام و ظریفی به سمت مرگی پنهان و ناملموس را شکل داده که باور نابودی و مرگ خونین زنی جوان با سری بریده را سخت و دردناک مینماید.
ثبت و انجماد لحظه خم کردن سر و زانو زدن در برابر هیبت مرگ، آن هم با حالتی مستاصل و درمانده به دلیل عدم بینایی، انتظار پایان یافتن چنین درد مدامی را ناممکن میسازد.
ناامیدی، وحشت، ترس، شجاعت، شفقت و ترحم با کنش هر یک از شخصیتها در فضا موج میزند و نبود فاصله مابین ما و محیط درون اثر امکان درگیر شدن را آسان نموده و چشمپوشی را ناممکن میکند. با این وجود بازیگران، نمایشی تراژیک را به اجرا درمیآورند که گویی هیچ تماشاگری در مقابلشان نیست و باید زجر و رنج موجود را به تنهایی بر دوش کشند.
هیچ فیگوری سخت و راست نایستاده و اندامهای خمیده به تودههایی فرو رفته در خود، شباهت پیدا کردهاند. حتی جلاد نیز با انحنا در پای چپ خود و تکیه دادن به تبر و لباسی مرتب و وزین آن هیبت مرسوم و خوفناک را نمایان نمیسازد.
تنها چهرهی رو به مخاطب، صورت جوان جین است که با چشمبندی، زیبایی دیدگان او را پنهان کرده و بر درماندگی و معصومیتش بیش از پیش افزوده است. چشمها، افشاکنندگان صادقی هستند که هر آن ممکن است لحظاتی از ترس، ناامیدی، بیگناهی و مظلومیت را به نمایش گذارند که این خود ستم مضاعفی است بر زنی که ناخواسته و تحت سیطره دیگران مرتکب خطا شده است.
برای تشدید تنش، دلاروش، اشکالی از آرکهای معماری گوتیک را در پسزمینهای تیره ترسیم کرده که به داربستی میماند برای تصلب و سهمگینتر کردن فضای اعدام. کف صحنه را با پارچهای سیاهرنگ پوشانده و اطراف جین نیز با پارچه تیرهی لباس زن و مرد در طرفین، کنتراستی ایجاد کرده که گویی جین در این سیاهیها فرو میرود و به زودی محو خواهد شد.
در مجموع آفرینش چنین اثری از یک اتفاق ناگوار و تاریخی که ناشی از سوءاستفاده از معصومیت و صداقت دختری است جوان، و برآمده از محیطی غیرمنعطف با قوانینی خشک و سرسختانه و دامهایی که سیاستبازان برای تصرف منابع قدرت پهن میکنند، با رویکردی رومانتیسیسمی، کاری بس دشوار و ممتنع مینماید. دلاروش نقاشی است روایتگر و ماهر که توانسته علاوه بر تاثیرگذاری بر مخاطب عام، بر تاریخنگاری غیروابسته به قدرت نیز صحه گذارد.