منتقد: شرّ لازم
از جمله موضوعات و محیطهای هنری که نقد و تحلیل در آن کمتر حضور دارد و جولان میدهد، حوزهی هنرهای تجسمی است. هنرهای تجسمی به دلایل گوناگون از جمله ماهیت خود هنر تجسمی، فردیت هنرمند، مخاطبین، اقتصاد هنر، گالریدارها، مدیران هنری و فضای حاکم بر کسب دانش و معرفت هنری و ... به گونهای است که ساختاری را در ایران به ظهور رسانده که نقد و تحلیل یا برتابیده نمیشود و یا درست بیان نمیگردد. در شکل خوشبینانه و رکودآفرین، منتقد و تحلیلگر به تناسب پذیرش و ذائقه هنرمند تجسمی جنس خویش عرضه میدارد و هنرمند نیز به نسبت دانش و شعور منتقد سعی در رفع ایرادات و یا افزایش محسنات آثارش اهتمام دارد. اینگونه دوستانه و مسالمتآمیز رهی طی میگردد که پایانش با ابتدای آن همانند دریایی میشود محصور و راکد که از وجود و حضور اندک موجی محروم میماند و بر این آرامش خو میگیرد. دقت که میکنیم گاهی هم که تلاطم خفیفی احساس میشود، نتیجهی نیروهایی است که بر خلاف جهت هم حرکت کرده و بدون هیچ دردسری یکدیگر را خنثی میکنند.
همگان اذعان داریم که هنرمند پیشتر و قبلتر از منتقد به دنیا آمده و تلاش کرده و هنر آفریده است؛ در این گزاره کمترین شک مستتر است. منتقد پس از آفرینش هنر و سالها بعدتر بر روند جاری هنر با حفظ فاصله، نظر افکنده و عیب و نقصها را در کنار هنرآفرینیها با ذرهبین کارآگاهی خود جستجو کرده و افشاگری نموده است. اما به تدریج با وجود اهدا تلخی به کام هنرمند، وجود خود را همانند شرّ لازم به اثبات رسانده است.
ظهور و گسترش نقد و منتقد ادبی و هنری در غرب قدمتی 2500 ساله دارد. اما برای ما امری است وارداتی، و هیچ ربط ریشهای به ما نداشته و ندارد. به همین دلیل است که از زمان حضور نقد و منتقد در این مُلک، نه خود را، بلکه نقد را در حد سلیقه، سواد، روحیه و احساسات تربیت نشدهمان تنزل بخشیده و از آن انتظاراتی خلاف ماهیت نقد داریم: نقد مشفقانه، نقد سازنده، نقد منصفانه، نقد آموزنده و ...
نقد نیش دارد و تلخ است. منتقد هم آدم گوشتتلخی است؛ اما نه ذاتاً، بلکه از بس به دیدن عیوب و نارساییها در میان محسنات و خوبیها موظف شده، و در معنای واقعی «منتقد»، صادق بوده، و بدون تعارفات و ریاکاریهای معمول، بیرحمانه لب به بیان گشوده، به مرور بر پرده احساس هنرمند، باد تندی وزیده تا شاید تلنگر و هشداری را به ارمغان آورده باشد و یاری کوچکی را در خلق آثاری بهتر و بالندهتر، موجب شود.
در نگرشی واقعبینانه یا باید جنس وارداتی «نقد و منتقد» را با تمام مختصات آن پذیرفت و به کار بست و خود را با آن وفق و تطبیق داد، یا باید بر مبنایی نظری و دانشی تعقلمحور آن را بومی ساخت. تجربه تاریخی نشان داده که شق دوم تاکنون ممکن نشده است و علیالظاهر با این بضاعت اکنونی ما، نشدنی است. پس باید مدتی (نه در حد یک دهه بلکه در حد دو یا سه نسل) به فکر عریض و پهن کردن دندههایمان باشیم تا تاب و تحملمان را در برابر ایرادات و عیوبی که ابزار نقد به رخمان میکشد، ارتقا بخشیده و به یک عادت مطلوب برای رشد و شکوفایی و هرس کردن زائدات و نقصانهای خود و آثارمان همت گماریم.
منتقد یادآور میشود که مسیر گل و لای است یا برخلاف تصور، در انحراف. تذکر می دهد که آثار هنری در جا میزنند و یا به قهقرا میروند. او دیدهبانی است بر بالای دکل کشتی ارباب هنر. این امتیاز ویژهای نیست. تنها نقش و جایگاهی است که وظایفی را حامل است. صخره و جزیره و طوفان و مخاطرات و یا امیدها را یادآور میشود. چشممان را بر ناتوانیهایمان باز میکند و غبار توهمات را میزداید و بر واقعیت هنرمندی و یا بی هنریمان انگشت میگذارد.
هنرمند نیز به جهت زحمت و مرارتی که در طول خلق اثرش متحمل میشود وظیفه دیدهبانی را در طول تاریخ هنر به منتقد سپرده و خود تیغ به دست جراح عرصه هنرآفرینی داده است. قطعا هر برشی دردآور است و طاقتفرسا، اما چه چارهای جز صبر و شکیبایی و تحمل، که هنرمند را از این مرحله به مرحلهای متعالیتر رهنمون شود.