زنان نیز، جنگ را میفهمند: تحلیلی بر فیلم «دو زن» - اثر ویتوریو دسیکا
شناسنامه فیلم:
دو زن
کارگردان: ویتوریو دسیکا
تهیهکننده: کارلو پونتی
نویسنده: ویتوریو دسیکا، چزاره زاواتینی (بر اساس رمانی از آلبرتو موراویا)
بازیگران: سوفیا لورن، ژان پل بلموندو، الئونورا براون، کارلو نینچی
محصول: ایتالیا 1960
زمان: 100 دقیقه
زبان: ایتالیایی
جوایز: اسکار بهترین بازیگر زن برای فیلم غیرانگلیسی زبان – کن بهترین بازیگر زن 1961
(سوفیا لورن برای این فیلم در مجموعه 22 جایزه بینالمللی دریافت کرد)
سوفیا لورن
تحلیل فیلم:
با فروکش کردن انگیزههای نئورئالیستی در سینمای ایتالیا و رو آوردن استودیوها به تولید فیلمهای سرگرمکننده، سینمای این کشور نیز در دهه 1950، همانند سینمای آمریکا، فرانسه و بریتانیا، یک دورهی زوال خلاقیت را پشت سر گذاشت. صنعت سینمای ایتالیا با تاکید بر فیلمهای مجلل با چاشنی امور جنسی، دوران «واقعگرایی خوشبینانه» را طی میکرد. در این میان فیلمسازانی همچون ویسکونتی، رُسلینی و ویتوریو دسیکا، همچنان به ساخت فیلمهای جدی خود ادامه دادند.
ظهور نمادهای جنسی، همچون سوفیا لورن، جینالو لو و مارچلو ماستریانی و... این فیلمسازان را از بکارگیری حتی چنین بازیگرانی برای خلق آثاری متفاوت، منع نکرد. فیلم «دو زن» در تقابل با نگاهی لذتجویانه به زن؛ رویکردی را مدنظر قرار میدهد که بدون افتادن در ورطه شعارهای رایج سیاسی در دفاع از حقوق زنان، این قشر از جامعه را قربانی مطامع خشونتبار و جنگجویانهی مردان میداند.
فیلم با گذشت پانزده سال از پایان جنگ، ریشههای شرایط نامطلوب اجتماعی زنان در جامعه ایتالیا را، در جنگ جستجو میکند و پیروزمندان میدان نبردهای پوچ و بیحاصل را متذکر میشود که چه عواقب و گرفتاریهایی را برای مادران و دختران (مادران آینده) جامعه رقم زدهاند.
ویتوریو دسیکا
«دو زن» در دقایق نخست فیلم، چون در مورد مصائب مادر و دختری است که در بحبوحهی جنگ جهانی دوم برای در امان ماندن از بمباران شهری، مجبور به ترک رم میشوند، جذاب و دیدنی به نظر میرسد.
اما این دو زن که یکی بیوه است و دیگری در آستانهی جوانی، با سفر خود ما را با فضای جنگ و ویرانی موجود در جامعه ایتالیای اواخر جنگ دوم جهانی آشنا میکنند.
آنها قهرمانهایی هستند که مستقل از دنیای جنگآور مردان، سعی در بقا و حیات خود به عنوان یک انسان، فارغ از جنسیت و طبقهی اجتماعی، در تلاشند.
مادر که بیوهای است با خاطراتی تلخ از شوهر پیشین، آموخته است که وابستگی و اتکاء به دنیای مردان میتواند او را از تربیت و مراقبت از تنها فرزندش، یعنی رزتا، باز بدارد. او از خواستهها و نیازهای خود درمیگذرد تا از ثمرهی عمر خویش، همچون نهالی باطراوت و زیبا، در برابر ویرانگری جنگ و مرگ، مراقبت کند.
مادر، رزتا را با خود همراه دارد تا هم زنده بماند و هم برای ورود به دنیای جوانی و استقلال احتمالی، آمادهتر شود. به تدریج که داستان عمق پیدا میکند و هر دوی آنها رنجهای مشترکی را تجربه میکنند، دیگر از رابطهی صرف مادر-دختری خارج شده و جهان پرتلاطم و دردمندانهای را از سر میگذرانند که هر زنی ممکن است با آن مواجه شود.
روحیهی مادر، مجبور است مابین دو جهان زنانه به همراه نیازهای عاطفی و احساسی یک زن، و شرایطی که او را وادار به ایفای نقش همزمان پدر و مادری برای دخترش کرده، یکی را برگزیند. و او نقش شیری را دارد که از بلایا گریزان است و فرزندش را به دندان میگیرد و با هر نوع تعرضی به مقابله برمیخیزد.
با وجود بیرحمی و ددمنشی جنگ، مستقل از دوست و دشمن، مادر تا آخرین دقایق فیلم، در برابر هر نوع آسیب و تهدیدی، محکم و استوار میایستد و به مردان ثابت میکند که برای خود و دخترش چارچوب و حریمهایی قائل است که ورود هیچ مردی را برنمیتابد.
اما زمانی که دنیای جنگ به ظاهر رو به افول مینماید و اعتماد نخستین زنان را جلب میکند، جنگ، به مثابهی حیوانی زخمی و درندهخو چنگالهایش را در تن این دو زن فرو میکند و آنها را در جایی مورد تجاوز و تعرض قرار میدهد که اصلا در تصورشان نیز نمیگنجید. فاتحان مراکشی و آمریکایی که در حال پاکسازی محیط بودند، به تفرج و تفریح حیثیت آنها را با خشونت تمام برباد میدهند و زخمهایی را بر جان رزتا وارد میکنند که او را با ماهیت و عمق عوارض جنگ آشنا میکند. او سرگردان و بیمار، زخمی رذالت مردان شده است و شاید تنها گذر زمان بتواند زخمهای تازهی او را تسکین بخشد.
در این بحبوحه، خبر مرگ مرد روشنفکر و متفاوت فیلم، با بازی پلبلموندو، آواری است بر سر این دو زن که حتی ترحمی بر امیدهای خیالیشان نکرده و آخرین کورسوی تجدید زندگانی را در سیاهی عوارض جنگ محو میکند. این مرد که دلباختهی مادر شده بود و مهرآمیز به دختر او محبت میکرد، تکیهگاهی بود برای باسازی عواطف مدفون شدهی زنان در بستر جنگ.
او انسانی بود که میتوانست بر بینش مردمی که خود زمینههای بروز جنگ و آوارگی را فراهم ساخته بودند و در قضاوت خود مابین خیر و شر و از شناخت حقیقت و دروغ، در عجز و ذلت دست و پا میزدند، چراغی روشن کند و آیندهای بهتر را نوید بخشد. در حالیکه همآغوشی مادر و دختر در کلبه، و گریستنی سرشار از یاس و تلخی، هر نوع امیدی را برای زندگانی نویدبخش، سرکوب میکند.
فیلم اعتراضی است به شرایط زمان ساخت خود، که جامعه سینمایی ایتالیا، برای فراموش کردن دردهای پس از جنگ، از زنان به عنوان ابزار التذاذ مردان بهره میجست. اما زنها که قربانی جنگافروزی مردان هستند، عاری از هر نوع مرهم و التیامی باید سر در گریبان یکدیگر، گونههایشان را تر کنند.