سینما و روانکاوی فروید (1)
در این متن سعی میشود در بخش نخست، به چالشهای روانکاوی و سینما در ابتدای ظهور این دو پدیده، و بررسی وجوه مشترک سینما و روانکاوی آنهم با تکیه بر اندیشههای فروید، اشاره شود. در بخش دوم نیز با تحلیل فیلم «رازهای یک روح» به نخستین فیلمی که موضوع روانکاوی را در سینما به شکل مستقیم مطرح کرد، پرداخته خواهد شد.
.
به شهادت تاریخ سینما و روانکاوی، درست در سالی که اولین فیلم سینمایی یعنی «ورود لوکوموتیو بخار به ایستگاه لسیوته» (1895) توسط برادران لومیر ساخته شد، زیگموند فروید، عصبشناس اتریشی و پدر علم روانکاوی نیز مقاله «مفاهیم بنیادین نظریه روانکاوی» را منتشر کرد.
وی در طول دوران فعالیت خود علیرغم توجه جدیاش به ادبیات و اساطیر، هیچگاه به سینما اعتماد نکرد و حتی شاگردان و همکارانش را از فعالیت در این زمینه برحذر داشت. شاید اگر فروید بیشتر عمر میکرد و آثار سالهای آیندهی سینما را میدید و تاثیرات فیلمهای سینمایی را بر مخاطبین مورد بررسی و تحلیل قرار میداد، نظرش نسبت به این پدیدهی شگرف تغییر میکرد.
وی در جریان ساخت فیلم «رازهای یک روح» و مشارکت دو تن از شاگردانش برای مشاوره و فیلمنامهنویسی، به شدت مخالفت کرد. اما آنها به اعتراض استاد وقعی ننهاده و در ساخت فیلم به کارگردان کمک کردند.
بعدها ساموئل گولدوین، تهیه کننده هالیوودی به فروید پیشنهاد نظارت بر فیلمنامه «کلئوپاترا و آنتونی» را داد. اما فروید نپذیرفت.
فروید در نامهای به فرنزی نوشت: «امور احمقانه همیشه در سینما به وقوع میپیوندد! کمپانیای که زاکس و آبراهام را اغفال کرد، البته نتوانست به جهانیان موافقت مرا با این فیلم اعلام کند. من به سختی زاکس را مورد نکوهش قرار دادم.»
فروید به تقلیلگرایی سینما معتقد بود و از بیان مفاهیم روانکاوانه در سینما، آن هم به شکل سطحی و نازل ناراضی بود. وی مفاهیم و موضوعات روانکاوی را از بعد نظری هم غامض و پیچیده میدانست و هم ارزشمندتر از آنکه بخواهد در قالب رسانهای سرگرمیساز به مخاطبین عرضه شود. او در نامهای به آبراهام مینویسد: «من دریافتهام که امکان بازنمایی ایدههای ما در سینما به شکلی آبرومندانه وجود ندارد.»
بعدها نظریهپردازان متعددی هم برای تحلیلهای میانرشتهای از سینما و سایر علوم، و هم برای تبیین اندیشههای زیباییشناسانه در مورد سینما، از رویکردهای روانشناسانه بهرهها بردند.
از رودولف آرنهایم گرفته تا ژان میتری و کریستین متز و این اواخر اسلاوی ژیژک، همگی با رویکردهای روانشناسانه به دنیای تصویر و سینما نگریسته و یا به شکلی غیرمستقیم از آن بهره بردهاند.
از مبانی روانکاوی فروید میتوان به «ضمیر ناخودآگاه» اشاره کرد. به عبارتی، روانکاوی علمی برای پرداختن عمیقتر و متمرکزتر به ضمیر ناخودآگاه است. منظور از ناخودآگاه آن بخش از روان است که از دسترس آگاهی خارج شدهاست ولی به کنترل رفتار فرد ادامه میدهد.
سینما به دلیل توانایی در تاثیرگذاری بر ضمیر ناخودآگاه آدمی، به شیوهای انکارناپذیر و به مدد تمهیدات هنری، از متدهای روانکاوانه برای دستکاری و یا اثرگذاری بر ضمیر ناخودآگاه مخاطب بهرهها برد.
در واقع اگر بخواهیم از مباحث نظری صرف در این زمینه پرهیز کنیم و به شکلی سادهتر به اشتراکات میان سینما و روانکاوی نگاهی بیاندازیم، میتوان به نکات زیر اشاره کرد.
رویاپردازی
از مباحث مورد توجه روانکاوی «رویا»ست. فروید با تمرکز بر ضمیر ناخودآگاه و نقش رویا در این زمینه، نگرش جدیدی به رویا ارائه کرد که در ابتدا در حوزهی فردی، مورد تحلیل و واکاوی روانشناسانه قرار میگرفت.
در کنار آن سینما را هنر رویاپردازی میدانند. رویاپردازی سینما از وجوه اساسی آن به شمار میرود. داستان فیلم، ساخته و پرداخته ذهن فیلمنامهنویس است و ذر طول تولید فیلم نیز همه عوامل به نوعی ملهم از واقعیات و رویاها، بر تخیلات موجود در اثر میافرایند. مخاطب به انتخاب خود و پرداخت هزینه، با حضور در سینما و سالنی بزرگ و تاریک در کنار سایرین، رویاهای دستساز بشر را در پردهای عریض و صدایی بلند به تماشا مینشیند.
در این وجه مشترک سینما و روانکاوی، مخاطب با رویا دیدن، ناخودآگاه خویش را از زنجیرهای واقعیتها رها ساخته و آزادانه جولان میدهد و از این رهاشدگی لذت میبرد.
از سوی دیگر مخاطب در سینما آمال و آرزوهای سرکوب شده و فروخفتهاش را، قادر است به شکلی جلوهگرانه و با انواع تمهیدات و هنرنماییها، بر پرده مشاهده کند. روند فیلم دیدن، خود روندی است که به فرد امکان میدهد تا از برخی از مکانیسمهای دفاعی استفاده کند. به عنوان مثال فرد برای گریز از واقعیت، به سالن تاریک سینما پناه میبرد تا با خیالبافی، شرایط دشوار و اضطرابآور را در لحظاتی پشت سر گذارده و لذتی رویاگونه را حاصل نماید.
همانندسازی
اصطلاح همذاتپنداری در سینما نیز با مکانیسم دفاعی همانندسازی، هممعناست. در فرایند همانندسازی فرد در تلاش است تا صفات و رفتار دیگران را به خود نسبت دهد و به صورت ناخودآگاه به الگوبرداری از خصوصیات شخصیتی آنها روی آورد. در سینما این فرایند در دو جهت شکل میگیرد: مخاطب به سینما میرود تا آرزوهای خویش و ویژگیهای نداشته و از دسترفته خود را در قهرمان یا آدمهای مثبت فیلم ببیند و از سوی دیگر به دلیل نوع پرداختن به قهرمان در آثار سینمایی و ارائهی انسانی برتر، مخاطب مایل است تا از صفات او اقتباس کند.
تمایل به دیدن و دیده شدن
فروید معتقد است مردان تمایل به لذت تماشا دارند و زنان به لذت دیده شدن. این هر دو برای مخاطب سینما اتفاق میافتد. در وجه شناختی، زنان با دیدن شخصیتهای ایدهال از زنان سینما که توسط مردان آفریده شدهاند، پی به تمایلات مردان نسبت به خود میبرند و از طرفی میآموزند که چگونه توسط شخصیتهای زن درون فیلمها، خود را مطلوب مردان جلوه دهند. در وجه خیالبافی نیز، زنانی که قادر نیستند همانند زنان درون فیلمها خطر کنند و یا در شرایط بسیار بد و یا بسیار خوب به سر برند، از اینکه زن قهرمان فیلم با ویژگیهای زنانه خود بر شرایط مسلط است، لذت میبرند. جالبتر آنکه تمایل به دیده شدن زنان، در سینما به گونهای فراهم میشود که زنان از دیدن همجنس خود که در پردهی عریض سینما برای انبوهی از مردان خودنمایی میکند، رضایت شیرینی را تجربه میکنند و عرضه شدن یک زن در زیباترین شکل، به خیلی از مردان را، ناممکن نمیبینند.
مردان هم از اینکه زنهای مطلوب خود را که به مدد مردانی هنرمند بازنمایی شدهاند، میبینند، لذت میبرند. بزرگنمایی خصلتهای زنان مورد توجه مردان، در کنار نمایش عالی از زیباییهای جسمی آنها در سینما، از زنان موجودات افسانهای میسازد که بار کمبودهای مردان در تمتع از زنان در زندگی واقعی را به دوش میکشد و باعث آرامش مردان و تحمل نازیباییهای زنان اطرافشان میشود.
در مجموع، سینما در مسیر رشد خود شاهد حضور محسوس و ناملموس دیدگاههای روانکاوی و مولفههای روانشناختی در بخشهایی از روند تولید فیلمها در فیلمنامه، گریم، فیلمبرداری، تعامل میان بازیگران و کارگردان و ... بوده است. تا جایی که روانکاوی در گذر از فیلمهای کلاسیک به مدرن و از مدرن به پستمدرن، به نسبت حضور سایر نحلههای فکری، خواسته و ناخواسته در آثار سینمایی متجلی شده است. فیلمهایی همانند سکوت برهها، غریزهی اصلی، برزیل، دیوار (پینک فلوید)، آخرین تانگو در پاریس، دیوانه از قفس پرید و اغلب فیلمهای هیچکاک، تارکوفسکی، کوبریک، وودی آلن، و ...