تحلیل نقاشی «عصر عاشورا» (1355) اثر محمود فرشچیان
اثر "عصر عاشورا " به سال 1355 توسط استاد محمود فرشچیان ترسیم شده است. عنوان اثر به خوبی گویای زمان وقوع حوادث بعد از ظهر عاشوراست. مخاطب قرار نیست اتفاق و حادثهی جدیدی را در این اثر تجربه کند، زیرا ضمن اطلاع از حادثه و پیرامون آن، منتظر شکل و چگونگی همنوایی هنرمند با احساس دردی است که مخاطب به واسطهی واقعه کربلا مبتلابه آن است. بازخوانی بخشی از آن رویداد در این اثر، ضمن مرثیهسرایی و تاکید بر مظالمی که بر زنان و دختران حرم عارض شده، سوز و گدازی است که تسکیندهنده و تسلابخش مخاطبان است.
این تابلو، همچون روایتگری است که بدون اشاره مستقیم به حوادث گذشته، با بازنمود آثار به جای مانده از آن، ما را از بروز رخدادی که منتج به ظهور این تصویر شده، آگاه میسازد. لذا زمان اثر زمان حال است و ما منتظر اشارات آن به اتفاقات گذشته.
زنان و دخترکانی در خارج از کارزار نبرد و به دور از چشم دیگران، بر اسب بازگشته از میدان جنگ و بیسوار، میگریند. زینِ اسب فرو افتاده و یراق و افسار آن رها شده و کبوترانی تیرخورده بر روی زین افتادهاند. زنی ایستاده و بر دیوارهی تن اسب تکیه داده و سر بر بدن او دست در بالای اسب حلقه زده و میگرید. این زن در مرکز دایره واقع است.
زنی دیگر نشسته بر زمین، صورت اسب را در آغوش کشیده و کودکی سر بر شانهی زن تکیه داده است. دو کودک نیز، یکی بر پای اسب و آن دیگری بر گردن اسب آویخته و زار میزنند. دو زن سر در دامان هم بر کف زمین افتاده و ناله سرمیدهند.
نقاش اگر با این اثر و با کنار زدن پردهها ما را به حریم خیمهگاه راه داده، اما به خود و ما اجازه نمیدهد تا چهرههای غمگنانه و اشکآلود آنها را ببینیم.
حفظ فاصله مشخص بیننده با شخصیتهای تابلو نیز به همین دلیل است. اما نتیجهی پوشیده ماندن این عمل (گریستن بر مظلومیتها) تذکاری است بر تقدس و عدم تظاهر بر گریهای عابدانه و یا زاهدانه.
اما جالب آنکه نقاش، چنان ترکیبی را در ترسیم پیکرهی زنان و دختران و چهرههای نادیدنی آنها به کار برده که نالههای خاموششان، این احساس را در مخاطب برمیانگیزد که با کمی توجه و سکوت امکان شنیدن مویهها فراهم میشود.
تنها دستان ظریف و نحیف کودکان و زنان است که از پیکرههای پوشیده از چادرهای ارغوانیرنگشان بیرون زده و به همین اشاره، عمق ستمدیدگی آنها را نمایان میسازد.
پیکرههای زنان از شدت سنگینی بار مصیبتِ حوادث لحظات پیشین، تکیدهاند و از درد فقدان، خمیده و شکسته مینمایند. این فسردگی و تضرع در اندام اسب و چشمانش به خوبی نمایان است. همگان در این رنج و محنت متفقند.
عنصر دیگر حاضر و ناظر بر حادثه، زمین است و روییدنیهایش. خشکی و فرسودگی آنها، مانع از همراهیشان با عزاداران حرم نشده است. ترسیم خطوط غالب اثر به شکل منحنی و قوسدار در پیکرهی زنان و دختران، اسب، زمین، علفها و نخلها؛ همگی سماعی دایرهوار دارند بر محور واقعهای که نمیبینیم اما حضور غیرمادی آن را حس میکنیم.
خطوط آشفتهی یالهای اسب و چشمان نیمهبستهاش، با زخمهای خونآلود و به جایمانده از تیرها، خستگی مفرط و زجری که متحمل شده را بروز داده و گویی تنها برای تکیه دادن زنان و دختران سرپا ایستاده و شاید ایستاده مردن را برگزیده است.
خطهای موجود در اثر که از سطح زمین آغاز شده و در قاب تصویر، تا بالای تنهی نخلها پیش رفته است، جملگی نیمدایرهای را شکل بخشیده که نیمهی دیگر آن که خارج از قاب است در عالمی غیر قابل رویت و آسمانی، جای دارد. شکل پردهی خیمهگاه که بخشی از آن محو است و بخشی هم با خطوطی نرم و کمرنگ رسم شده، بر این حس نیمهمادی و نیمه ماورائی فضا، افزوده است.
گره طنابهای خیمه بر میخهای برجسته و استوار و فرو رفته در زمین، و شکل صعودی خطوط خیمه به سمت بالای قاب و بخشهای پنهان آن، سفری آسمانی را نوید میدهد که در تلاش است تا همه آنچه را که در زمین میبینیم، موجبات تصاعد آن را محیا نماید. پس «حرکت» جزء جداییناپذیر اثر است.
برای مشاهده عکس در اندازه بزرگتر روی آن کلیک کنید
فیگورهای استوار در عین غمگنانه بودن به واسطه شکلگیری در مثلثهایی فرضی، بر تحکیم و تثبیت فضای سیال و عاطفی زنانه صحه میگذارند. زنی که در میانه اثر قرار دارد هم خود ستونی است بر سطح، و هم در راس هرمی است بزرگتر که سایر زنان و کودکان را در خود جای داده است.
دایرهی کوچکتری که کودکان را در برگرفته به واسطهی خطوط کماندار اطراف، محوریت دیگری را در کنار دایرههای بزرگتر شامل شده است. دقت در تنظیم اشکال هندسی، تجمع اشکال اصلی در مرکز اثر و مثلثهای کوچک و بزرگ با دوایر تودرتو؛ هارمونی، تعادل و هماهنگی معقولانهای را در فضایی آکنده از عطوفت و محنت به بار نشانده است.
ترکیب رنگهای تابلوی «عصر عاشورا» به تأسی از به کارگیری رنگ در نگارگری سنتی ایرانی از رنگهای ملایم و لطیفی استفاده کرده که هیچ ترکیب آزاردهندهای را ایجاد نمیکند. حتی زمانیکه به رنگ چادرهای زنان و دختران توجه میکنیم برخلاف معمول به جای رنگ سیاه، از رنگهای ارغوانی (منسوب به رنگ معنوی) و خاکستری استفاده شده است. تنها به واسطهی چینهای روی چادرها و سایهروشنهای ناچیز، طیف اندکی از رنگ سیاه احساس میشود.
بیکرانگی رنگها یعنی به کارگیری یک رنگ با تمامی طیفهای رنگی آن در یک اثر، از ویژگیهای اغلب آثار فرشچیان است که در اینجا هم مورد توجه وی قرار گرفته است.
رنگ پیکرهی انسانهای حاضر در قاب، در تضاد و متمایز از سایر اجزای اثر است. با اینهمه خطوط و حالات پیکرهی آنها هماهنگی و سنخیت وافری را با سایرین ایجاد میکند.
رنگ طلایی بر غلاف شمشیر و سطوحی که محل اتصال اجسام و پیکرهها با زمین است، زیبایی هنرمندانهای را به نقاشی بخشیده که این محلها را به منشاء نور و روشنایی و جلب توجه بیننده تبدیل کرده است. ترکیب رنگ سفید و زرد بر اندام اسب و کبوتران، آنان را از سایر اشیاء محیط متمایز ساخته و زخمهای خونرنگ بر تنشان، حس ترحم از خشونتِ به وجود آمده را القا میکند و غیبت سوار و صاحب اسب را در نبردی خونین و مظلومانه نویدبخش است.
«نور» موجود در اثر، باز هم به پیروی از نگارگریهای ایرانی، نوری حاضر و متداول در همهی ابعاد اثر است. نور، بخش جدایی ناپذیر از این فضای معنوی است که مقاومت و استواری در برابر ناملایمات حاصل آن است. نور، حاضر است و ناظر. و نمایشگر نادیدنیهایست که به مهر قلموی نقاش و هنرمند بر جای جای اثر تابیده تا زیبایی ایستادگی را به نظاره بنشینیم.
نقاشی "عصر عاشورا" دگرگونی واقعیت است به دست حقیقت. شیوهی بیان هنرمندانه فرشچیان با توجه به جزئیات مصیبت، تغزلی مرثیهوار و شاعرانه مینماید که ایستادن و تامل کردن را سهل و ممتنع میسازد. نه یارای ماندن و نگریستن است و نه یارای گذر و کمتوجهی. شرمگینی مخاطب کمتر از شرمندگی اسب بازگشته از میدان جنگ نیست.