ضرورت تحلیل نقاشی و آثار تجسمی
چطور میتوان با یک تابلوی نقاشی ارتباط برقرار کرد؟ چطور میتوان اجزاء آن را به تفکیک بازشناخت و ویژگیهای هر یک را در تعامل با دیگری به دست آورد؟ چگونه میتوان با تجزیه و تحلیل نقاشی، روند آفرینش خلاقانهی آن را درک نمود؟ چگونه میتوان بر نحوه شکلگیری سبکها و نحلههای هنر نقاشی پی برد؟ و در نهایت چگونه بیاموزیم که ایدهها و احساسات و اندیشههایمان را که در واقع اموری انتزاعی هستند به تجسم درآورده و در این تجسم، اثری هنرمندانه بیافرینیم؟
همه این سوالات، دغدغهی واقعی هنرجویان و علاقمندان هنر نقاشی و حتی سایر هنرهاست. اما به دلیل درک کمبودهای موجود در ساختارهای آموزشی هنر، بیشتر هنرجویان هنر نقاشی اغلب از بیان و ابراز آن خودداری کرده و به وضعیت موجود قانع میشوند و در سطح آموزش فنون و مهارتهای تکنیکی باقی میمانند. از همین روست که از اینگونه هنرجویان دیگر نمیتوان انتظاری ورای تقلیدهای عامیانه و نسخهبرداریهای سطحی از سایر آثار داشت.
متاسفانه عدم اهتمام سیستم آموزشی مدارس کشور به هنر و به ویژه اصول هنر نقاشی در هر سبک و سیاقی، کودکان و نوجوانان را در سنینی که آمادگی رشد و شکوفایی هنرآموزی و هنرآفرینی در آنها، بیش از سایر سنین است، ناامید و سرخورده ساخته و در کنار آن، باعث میشود که علاقمندان این عرصه خارج از دایرهی نظام آموزش رسمی و استاندارد، برای یادگیری به اساتید و آموزشگاههایی پناه ببرند که در بیشتر موارد، واجد بضاعتی در حد آموزش تکنیک و فن نقاشی بوده و به دلیل نداشتن مطالعات عمیق جانبی در زمینههای تاریخ تحلیلی هنر و یا فلسفه هنر و ... نمیتوانند هنرجویان را به سمت ایدهیابی و یا خلاقیتهای سبکی رهنمون شوند.
در این بین نارسایی رسانههای دیداری، به ویژه تلویزیون و پس از آن سینما، در تولید و ارائه آثاری هنرمندانه با ویژگیهای زیباییشناختی و تاثیرگذار بصری، ذائقه عموم جامعه را در حد پذیرش تصاویر تبلیغاتی سطحی تقلیل داده، و سلایق را از هرگونه دانش بصری مبری ساخته است. اینها را میتوان در مبلمان شهری و حتی پوشش عمومی مردم که در بیشتر موارد عاری از رنگها و تناسبها و یا کنتراستهای دیداری است، مشاهده کرد.
تحلیل نقاشی و یا به طور کلی هنرهای تجسمی با هدف ارتقاء سواد و درک بصری جامعه، در کنار نقد آثار متاخر هنرمندان، برای درک نسبی از ماهیت یک اثر و بهرهگیری از شیوهها و متدهای به کار رفته در مسیر آفرینش، هر هنرجو و هنرمندی را کمک خواهد کرد تا بیش از گرتهبردای و تقلید، به «ترکیب» و «تبدیل» فکر کند. ترکیب شیوهها برای دستیابی به فرمهای نوین و تبدیل امکانات و ابزارهای هنرهای تجسمی به آثاری ماندگار و موثر.
دلواپسی و نگرانی به همراه جدیت در مطالعه و تحقیق برای یافتن راههای پر کردن خلاءها و رفع نارساییهای آموزش هنر نقاشی، به همراه بررسی و پژوهش در زمینهی خلق و تولید آثار نقاشی معاصر و قیاس آن با سایر جوامع؛ در کنار بازنگری در شیوههای آموزشی و پرورشی هنر، در گام نخست، مدرسان و اساتید را برای ارائهی راهکارهای نوین تعلیم و متناسب با شرایط فرهنگی و اجتماعی ملزم کرده و در مرحلهی بعد، دانشجویان و هنرپویان را به تکاپو و کسب و تعلم ماهیت هنر، ترغیب خواهد کرد.