عیش ناقص در نخستین افطار - نقدی بر برنامههای تلویزیون در رمضان
متنی در نقد برنامههای تلویزیونی سال 1391
همه مکاتب دینی و اخلاقی در بخشی از آموزههای تربیتی خود از عنصری به نام «نصیحت» بهره میبرند. اما کی، کجا، برای چه کسی و با چه موقعیتی؛ سئوالات مهمی هستند که برای تاثیرگذاری برمردم مورد توجه متولیان امر قرار میگیرد.
اگر رسانه تلویزیون برای خود نقش آموزشی و پرورشی قائل است، به این مفهوم است که ضمن اطلاع دقیق از کارکردهای موثر این رسانه و شیوههای تاثیرگذاری آن بر مخاطب، از هر پتانسیل و توانی متناسب با شرایط ذکر شده نیز استفاده کند.
در ایام ماه مبارک رمضان و به ویژه ساعات قبل و بعد از مراسم افطار و سحری، مخاطبین اصلی تلویزیون، عزیزان روزهداری هستند که با اعتقاد و اطلاع از اصول و مبانی بدیهی مراسم روزهداری و فرهنگ دینی مترتب بر آن، خود را مقید به انجام این فریضه دانسته و در پایان ساعات روزهداری که میخواهند با تناول غذا افطار کنند، نشاط و سرزندگی معنوی از موفقیت در ادای وظیفه را با دریافت پاداش و تاییدات الهی و همکیشان خود تجربه کنند.
در نخستین روز ماه مبارک رمضان، روزهداران به همراه خانواده و در کنار سفره زیبای افطار با سرزدن به تک تک شبکههای تلویزیون، سعی داشتند محیطی پر معنا اما آکنده از سرور را با احساس رضایت معنوی درک کنند.
اما متاسفانه افراطگرایی و بیتدبیری مسئولین امر در تولید برنامههای تلویزیونی، چارهای نمیگذاشت جز خاموش کردن این جعبه جادو و به گفتگو نشستن با یکدیگر، که بیشک ثمرات بهتری را عاید خانوادهها میکند.
بیشتر شبکهها سرشار بود از نصیحت، شماتت و سرزنش مخاطب. گویی فرصت کمنظیری برای تولیدکنندگان برنامههای سفارشی صداو سیما به دست آمده تا مخاطبینی که به انتظار تلفیق فضای روحی و مادی (که از ویژگیهای مسلمان واقعی است) نشستهاند و طالب حس نشاط معنوی و رضایتمندی خاطرند را به تیغ پند و اندرز به محاکمه بکشند و یادآور همه گناهان کرده و نکردهشان باشند.
میزبان مهربانی که لیاقت مهمانی را برایمان فراهم ساخته، بلاشرط و بدون تنبیه و تحقیر مهمانان خود، امکان روزهداری و افطار آن را به تناسب توان هرکس، بدو بخشیده، اما واسطهها و نخبگان برتر ازمردم در تلویزیون، عیش مردم را در این مجلس بزم و طرب الهی منقّص کرده و چونان کودکی همیشهخطاکار، مچ او را سر سفره افطار میگیرند و تا میتوانند در این یک ماه همهٔ دین و اخلاق را بر او عرضه میدارند.
به این اوضاع بیفزایید دکورهای تزیین شده با رنگهای سیاه و تیره و مجریان و میهمانانی همرنگ آن را، که حتی در یکی از شبکهها، مه غلیظی شبیه دود سیگار تیرگی را به اوج رسانده و فضایی مرگاندود را ایجاد کرده بود. جالب آنکه یکی از مهمانان (از هنرپیشههای تلویزیون) به توهم اینکه در جایگاه واعظی متبحر تکیه داده، چنان با شور و حرارت ملت روزهدار را نصیحت میکرد که احساس گناه بر همگان مستولی میشد.
هر ساله با همه تجربههای متعدد در تولید و پخش برنامههای مذهبی و دینی، چرا نتوانستهایم مفاهیمی از این دست را هنرمندانه عرضه کنیم؟ آیا سفارشی بودن برنامهها و کارمندی شدن چرخه تولید، راه را بر هرگونه خلاقیت هنری بسته است؟ یا شاید نگاه نامحترمانه به مخاطبین و پیشفرضهای مرشدمابانه، از درک نیازمندیهای واقعی آنها غافلمان میکند؟