هنرِهنر - ArtArt.ir

نقدها، تحلیل‌ها و یادداشت‌های شهرام زعفرانلو درباره فرهنگ و هنر

هنرِهنر - ArtArt.ir

نقدها، تحلیل‌ها و یادداشت‌های شهرام زعفرانلو درباره فرهنگ و هنر

هنرِهنر - ArtArt.ir

نام اثر:
مرد متحیر - پرتره نقاش - 1843
The Desperate Man - Self-portrait
نقاش: گوستاو کوربه - 1819-1877
اندازه: 45 × 54 سانتیمتر
مواد: رنگ روغن روی بوم
محل نگهداری: مجموعه شخصی

نویسندگان

نامه به رییس جمهور منتخب در مورد فرهنگ و هنر

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۲ ب.ظ

در تیرماه 1392 وقتی آقای حسن روحانی به ریاست جمهوری انتخاب شد، فضای غلیظ سیاسی دو قربانی داشت: فرهنگ و هنر. سه نامه خطاب به ایشان نوشتم و بازتاب‌های جالبی هم دریافت کردم.

جناب آقای رییس جمهور، صادقانه عرض کنم که وعده‌های امیدبخش شما در عرصه‌ اقتصاد و سیاست، هم در کمیت و هم در کیفیت بیش از وعده‌ها و برنامه‌های‌تان در عرصه فرهنگ و هنر، به چشم می‌آمد و چهره می‌نمود. از آخرین جمله‌ی شما در نخستین نشست مطبوعاتی‌تان یاد می‌کنم که فرمودید عرصه فرهنگ و هنر را به اصناف و صاحبانش می‌سپارم و دولت تنها نقشی نظارتی بر عهده خواهد داشت.
توجه و تدبر شما رییس جمهور محترم به عرصه علم و اندیشه، با ملاحظه‌ی مدیریت‌تان در مرکز بررسی‌های استراتژیک؛ یکی از شاخص‌های انتخاب شما از جانب مردم به ویژه نخبگان و روشنفکران بود. تنفس در فضای آزاد فرهنگی با آزادی بیان (که وعده فرمودید)، از نیازمندیهای غفلت شده در سالهای گذشته است. اما این فضا بدون تولید و توزیع آسان و ارزان آثار فرهنگی و هنری، در بلند مدت جز گرد و غبار یاس و ناامیدی مجدد عایدی دیگری نخواهد داشت.
نگرانی آنانکه دغدغه فرهنگی دارند، کم گذاشتن شما و کمتر دیده شدن عرصه‌ی فرهنگ و به ویژه عرصه‌ی هنر در نگاه مدیران آینده شماست. در این مقال و چند مقاله‌ی آتی سعی می‌کنم تا به عنوان شهروندی علاقمند به این حوزه، نکاتی را مشخصاً در عرصه‌ی فرهنگ و هنر یادآور شوم که تا هنوز کشتی دولتتان را به آب‌های "تدبیر و امید" نیانداخته‌اید، بر زمینه‌های تحقق جامعه‌ای به واقع فرهنگی و هنرمندپرور تامل فرمایید.

1) مدیران فرهنگی و هنریِ دولتی
ترس از انتشار کتابی با اندیشه‌ای مخالف، ترس از ترسیم یک تابلوی نقاشی از زیبایی‌هایی غریب و پنهان، ترس از گرفتن یک عکس و ثبت لحظاتی در شرایطی خاص، ترس از نوشتن مقاله‌ای هشداردهنده و یا افشاگر در یک نشریه، ترس از ساختن فیلمی اسطوره‌ساز و قهرمان‌پرور، ترس از اجرای نمایشی روشنگر و بیدارباش، ترس از تولید محصولی فرهنگی که به جوانان جرات و جسارت می‌دهد، ترس از آنچه که به نام فرهنگ باعث تشویش اذهان عمومی می‌شود، و بالاخره ترس از ربودن صندلی صدارت و ریاست بر کرسی‌های فرهنگ و هنر جامعه.
ریشه‌ی این همه ترس از کجاست؟ چرا مدیران عرصه‌ی فرهنگ و هنر در حالی آهسته می‌روند و می‌آیند که ظاهراً ملاحظاتی نانوشته و پنهان بر عملکردها و تصمیماتشان سایه افکنده است؟ بدون تعارفات و پرده‌پوشی‌های زیان‌بار، ضمن وقوف و احترام بر انواع و اقسام برنامه‌ها و چشم‌اندازهای کلان و بلندمدت کشوری، به برخی از مشکلات مدیریت در زمینه‌های فرهنگی با رویکردی واقع‌بینانه، اشاره می‌کنم:
1. شایسته‌سالاری عنوانی ‌است که در بحث مدیریت در کشور ما بارها و بارها شنیده و گفته می‌شود اما کمتر از مختصات و ویژگیهای کاربردی آن، به خصوص در حوزه‌ی فرهنگ و هنر، تبیین درستی عرضه می‌گردد، تا به عنوان یک استاندارد تکلیف همگان را معلوم نماید.
2. اما عدم شایستگی، به خوبی می‌تواند صاحبش را لو دهد؛ آنهم با نتایج عملکرد هر مدیر در گذر زمان. هرچند در تعیین معیار برای سنجش کارآمدی یک مدیر فرهنگی کمک گرفتن از معیارهای کارآمدی مدیر یک بنگاه اقتصادی معمول و متداول‌تر است! ارزشیابی و سنجش ثمرات و حتی مضرات مدیریتهای فرهنگی در کشور به دور از دسته‌بندی‌های سیاسی و با تکیه بر مصالح جامعه کمتر دیده و شنیده شده است.
3. مواجهه‌ی یک مدیر فرهنگی و هنری با این حوزه، مواجهه‌ای است امنیتی و حراستی، هم در لفظ و هم در محتوا. تصور مدیران فرهنگی از دنیای فرهنگ و هنر، تصوری است تقلیل‌گرایانه. به عبارتی ایشان برای نشستن بر کرسی ریاست، که خود مرتبه‌ای است بالاتر از سایر مراتب؛ لاجرم باید به زیردستان (هم کارمندان و هم تولید کنندگان محصولات فرهنگی) از موضعی فراتر بنگرند تا بتوانند احساس اشراف و احاطه بر ایشان را در خود تقویت کنند. زیرا به خیال خود، متولیان تولید و توزیع فرآورده‌های فرهنگی و هنری، زیرکانه از خلا‌ءهای قانونی و کم‌سوادی ناظرین سوء استفاده کرده و حرف و نظر و هنرشان را با کمترین هزینه، به مخاطبین منتقل می‌کنند و دردسرآفرین می‌شوند!
4. در آغاز انتصاب مدیری فرهنگی، کمتر پیش آمده که وی واجد سابقه‌ای در تولید محصولات فرهنگی و هنری و یا صاحب فکر و اندیشه‌ای بوده باشد. اما زمانی که می‌خواهد از میز ریاست خداحافظی کند، سابقه‌ای کم نظیر از نوشتن کتاب و مقاله و دریافت انواع مدارک تحصیلات عالیه دارد. اینکه تا چه اندازه تلاشهای فردی و شخصیت حقیقی وی موجبات این فرآورده‌ها را فراهم آورده و تا چه اندازه شرایط حقوقی وی زمینه و امکان را موجب شده، به وجدان وی و زیردستانش وامی‌گذاریم. چون هیچ سیستم نظارتی و سنجش دیگری در کار نیست.

5. ناآشنایی مدیر منتصب، به زمینه‌های فرهنگی و هنری و به تبع آن عدم شناخت از توانایی‌ها و بضاعت نخبگان این میدان، با هر طیف و جریانی، باعث می‌شود تا کسانی به کارها گمارده شوند و اختیارها در دست گیرند که در طی یک سال قدرت خواندن کامل یک رمان عامه‌پسند را هم ندارند. نه نشریه می‌خوانند و نه فیلم می‌بینند و نه به تئاتر می‌روند و نه با فضای کنسرتهای موسیقایی آشنایند و حتی نمی‌توانند نام دو نقاش و یا عکاس معروف ایرانی و خارجی را به زبان آورند. تحلیل از نیازمندیها و فضای فرهنگی رایج و گذشته این آب و خاک هم پیشکش‌شان.
6. هر مدیری در هر منصب و مقامی که قرار می‌گیرد، ابتدا ملاحظه‌ی عوامل و پدیده‌هایی عموماً غیرفرهنگی را می‌کند که ممکن است زمینه‌های عزل او را سبب شود. بنابراین بخش زیادی از انرژی و توانش صرف جاخالی دادن و یا مقابله با آن عوامل می‌شود. حال هر چه مدیر فرهنگی ناآشنا به این حوزه و ناتوان از درک آثار باشد، مرارت و سختی‌هایی که در این راه می‌کشد افزونتر بوده و روشهای مقابله‌‌ای را انتخاب می‌کند که قربانی آتش آن، سوختن فضای امیدبخش فرهنگی است که تا سالها کسی را جرات سر برون آوردن از زیر خاکسترهای آن نیست.
7. توسل مدیران فرهنگی و هنری ناشایست به قدرتهای مدیریتی مافوق خود و آنان که او را منصوب کرده‌اند، یکی دیگر از ابزارهایی است که تصور می‌کنند با چنگ اندازی به آن، از آسیب‌ها و نارسایی‌های گوناگون مبرا خواهند بود. جالب آنکه مدیران مافوق نیز برای آبروداری هم که شده با هر شیوه و شگردی حتی توسل به قانون‌گذاری و آیین‌نامه‌‌سازی، او را حفظ و حراست می‌کنند. تثبیت و نگهداری یک مدیر ناتوان، ارزشمندتر از زحمات هزاران هنرمند و صدها سال برباد رفته‌ی فرهنگی مردم این سرزمین است!
8. سیاست‌بازی و سیاست‌زدگی روزمره و حقیرانه، بیش از همه، آفرینش و خلاقیت در عرصه‌ی فرهنگ و هنر را زمین‌گیر کرده است. بخشی از معضلات اشاره شده در بالا، نتیجه جولان دادن اسب رام نشده و افسار گسیخته سیاست در این وادی است.
9. تلقی عامیانه از مدیریت فرهنگی، سوق دادن فرهنگیان و هنرمندان است به سمت ساخت و آفرینش محصولات سفارشی و دیکته شده با تلقی سطحی از منافع ملی و مذهبی. این نگرش سنتی و منسوخ شده در جهان کنونی و خروش جریان سیل‌آسای خلاقیت‌ها و نو‌آوری‌های متنوع و متکثر خارج از مرزها که در رسیدن به دست مخاطب حد و مرزی نمی‌شناسد، جز کور کردن چشمه‌های خلق و آفرینندگی آزادانه و کوچ هر امید و اعتمادی از دلهای نویسندگان و هنرمندان، ثمره‌ی دیگری نداشته و ندارد.
10. تجربه ثابت کرده است که پشتیبانی بی‌حساب از یک سری افراد هم‌عقیده که تاییدکننده‌ی تفکری رسمی و دولتی هستند، باعث رشد غیرتخصصی و نامتعارفِ طیفی خاص در فضایی غیررقابتی و تولید محصولاتی بی‌کیفیت و مخاطب‌گریز، شده است. با وجود این، اکثر مدیران فرهنگی و دولتی در دولتهای پیشین، برای جمع کردن اعوان و انصار بیشتر، همیشه از طیفی جانبداری و حمایت‌های مادی و معنوی کرده‌اند که ترجمان تفکرات و نگرشهای مطالعه نشده و ساده‌انگارانه‌شان بوده‌اند. زیرا نگرشهایی والا و روشنگرانه، خود را در یک گونه سلیقه و ذهنیت سطحی، محدود و محصور نمی‌سازد.
11. همه‌ی ترسها در مدیران و انتصابات ناصحیح، سالهاست که جامعه و به خصوص صاحبان و مولدان محصولات فرهنگی و هنری را در منگنه قرار داده و تخم نامیمون "خودسانسوری" در اغلب‌ فرآورده‌هایشان را به بار نشانده است. میوه‌ای که به مرور زمان و از فرط ناچاری و حجب و حیای فرهیختگان و روشنفکران به خوردشان داده شد و آنقدر عادت کردند که گویی هوایی است که در اطرافشان تنفس می‌کنند. حاصل، کیفیت نازل محصولات و عدم اقبال مصرف‌کنندگان به آن است.
12. گشاده‌دلی و روشن‌بینی در نگرش به محصولات فرهنگی و هنری به واقع مبرم‌ترین نیاز مدیران جوامع در حال توسعه است. مدیری که از تنوع و تعدد حجم بالای آثار فرهنگی و هنری دچار رعشه و نگرانی می‌شود و احساس می‌کند که فراوانی بسیار در تولید فیلم، نشریه، کتاب و ... از توان و قدرت کنترلی او خارج می‌شود، نه تنها از توقیف و ممیزی فراوان محصولات به بهانه‌ی ایجاد فضایی پاستوریزه و کاملاً یک دست و هماهنگ لذت می‌برد، بلکه در ارائه انواع مجوزها در عرصه تولید و حتی توزیع، تعلل‌ و وقت‌کشی‌هایی را روا می‌دارد که تاثیر آن در کند کردن روند رشد فرهنگی و به قهقرا رفتن هنر و خانه‌نشین ساختن اندیشمندان و هنرمندان، کمتر از ممیزی‌های نوشته و نانوشته نیست.
13. دیگر آسیب رایج در ذهنیت و تلقی بعضی مدیران این عرصه، احساس برتری در زهد و تقوا نسبت به آحاد جامعه است. این برداشت ایشان را مکلف می‌سازد تا همچون مسئولی خودرأی بدون مشارکت جدی و فعال جامعه در صحنه، احساس و سلیقه‌ی خود را بر هر چیز دیگری ترجیح داده و از وجود یک جمله و یا پارگراف در یک کتاب و یا صحنه‌ای در یک فیلم و با دیالوگی در یک نمایش و ... جامعه را از دست رفته و رو به انحطاط اخلاقی ببیند.

14. مهمترین و ارزشمندترین سرمایه‌ی فرهنگ و هنر هر جامعه نیروهای مولد و متولیان آفرینش آثار فرهنگی و هنری هستند. هنرمندان و فرهنگ‌مداران، انسانهایی به غایت لطیف و پراحساسند. وجود ایشان نعمتی است که جامعه را در برابر آسیب‌های ناشی از زندگی روزمره و سرشار از زمختی‌ها و خشونتهای روحی و جسمی، مصون می‌سازد و به انسانها در رسیدن به عشق‌های پاک یاری می‌رساند. کم نیستند هنرمندان و نویسندگان و سازندگان آثار هنری که برای یک ملاقات ساده ساعتها پشت در اتاقهای مدیران فرهنگ و هنر این دیار عمری را به تحقیر و توهین سپری کرده‌اند.

2) دخالت‌های سلبی و یا ایجابی دولت

1. جناب آقای روحانی، مقوله دخالت و یا عدم دخالت دولت در روند فرهنگی و هنری جامعه، از موارد پربحثی است که همه‌ی آن در این متن نمی‌گنجد. اما دولت شما هر شکلی از دخالت را برگزیند، قطعاً شیوه و منشی را بر شما تحمیل خواهد کرد که هر یک، از عوارض و پیامدهایی برخوردار است. نگاه شما و مردان‌تان به نهاد دولت به عنوان نهادی حداقلی و یا حداکثری، حدود اختیارات را معین می‌کند. لازم به یادآوری نیست که تاریخ گذشته‌ی ایران، حامل دولتهایی حداکثری بوده و اصطلاح دولت حداقلی، موضوعی است برآمده از اشکال متنوع جوامعی امروزین و با هویتی دموکراتیک. زیرا دغدغه این حکومتها توزیع عادلانه قدرت است.

2. اگر توان و قدرت فرهنگی و هنری را صرفاً در ید دولتیان و حکومتیان خلاصه کنیم و از انتشار و توزیع آن در سطح جامعه و نهادهای مدنی پرهیز نماییم، جامعه‌ای خواهیم داشت که نظام سیاسی آن باید بخش زیادی از انرژی خود را مصروف کنترل و تحدید هر نوع فعالیت و آفرینش در این وادی نماید و در صورت سرپیچی‌ها، قوه‌ی قهریه‌‌اش را با شعار "رویکرد پیشگیرانه" به کار بندد.

3. از آسیب‌های موجود در ایفای نقش حداکثری دولت در فرهنگ و هنر، عدم انسجام و هماهنگی نیروهای دولتی در این زمینه ‌است. هر نهاد و مرکز فرهنگیِ دولتی، رویه و شیوه‌ی خاص خود را داراست که در مواردی حتی در تضاد با سایرین عمل می‌کند. در این میان سردرگمی و بلاتکلیفی متولیان فرهنگ و هنر نمودار می‌شود. از طرفی شکل بروکراسی اداری در ایران از زمان شکل‌گیری تاکنون واجد نارسایی‌ها و نواقص جدی بوده که علاج‌ناشده باقی مانده است. عملکرد بدون نظارت کارشناسانه‌ی کارمندان دولت در انجام موظفی‌ها، و منش آنها در رفع تکلیف‌های دیکته شده، کاملاً با هوای فرهنگ و هنر که با محیط‌های بسته و غیرمنعطف ناسازگار است، غیرقابل جمع است.

4. جناب رییس جمهور، مستحضرید که نبود یک چشم‌انداز هدفمند و قابل اجرا که با شرایط داخلی و بین‌المللی متناسب باشد، از مشکلات اساسی است. بدون ورود نگارنده به حیطه‌ی نقد چشم‌اندازهای تدوین شده در این زمینه توسط نهادهای مربوطه؛ تنها شما را به بررسی عملکرد مراکز فرهنگی و هنری دولتی در دو دهه‌ی گذشته ارجاع می‌دهم. تغییر مدیران از سطح رییس جمهور تا سطوح زیرین، چنان مسیر حرکت را متحول می‌سازد، که با پرهیز از ارزش‌گذاری، گویی انقلابی خزنده و مخملی صورت گرفته است.

5. نتیجه چه خواهد بود؟ کمی به عقب برگردیم و فقط نگاهی هرچند خلاصه‌وار به دولتهای صدسال گذشته در ایران و جهان بیاندازیم. شکل و شمایل و روند فعالیت فعالان فرهنگ و هنر و محصولات برآمده از هر نوع برخورد (قهرآمیز و یا مردم‌سالارانه)‌ی دولتها، نتایج حاصله را نمایان می‌سازد. هر چند بایر نگه‌داشتن زمین فرهنگ و هنر، زحمت اولیه می‌خواهد و توانفرساست. اما ایجادِ امکانِ رشد و نمو محصول، مرارتهای مداوم می‌طلبد و سختیهای شبانه‌روزی به همراه دارد. بی‌شک هیچ عقل سلیمی به خاطر چند درخت آفت‌زده و یا چند میوه‌ی فاسد، باغ فرهنگ و هنر را به زمین لم‌یزرع بدل نمی‌کند.

6. دولت حداقلی در فرهنگ و هنر، دولتی است که از تجمیع و تمرکز قدرت و ثروت در نهاد دولت دوری جسته و به مردم و نهادهای برآمده از آنها اعتماد و اطمینان دارد. پایه و اساس چنین دولتی از شیوع فضای نقد و نقادی به لرزه نمی‌افتد، ایمان و ایدئولوژی جامعه با یک آلت موسیقی و یا یک صفحه از رمان و یا چند خط دیالوگ نمایشی، برباد نمی‌رود. شما خود صاحب علم و دانش حوزوی هستید و می‌دانید اگر با این عوامل کذایی، اعتقاد و ایمان مردم برباد رفت، نباید بر آن باد خرده گرفت، بلکه بهتر است بر پایه‌های خیمه‌ی ایمان مردم به تردید نگریست، که چرا سست است و ناتوان و اینچنین با نسیمی لرزه بر اندام صاحبان آن می‌افتد.

7. جناب رئیس جمهور منتخب، اذعان دارند که دو رویکرد سلبی و ایجابی در برخورد با تولیدات فرهنگی و هنری متصور است. برخورد سلبی، صرفاً به نکن، نساز، ننویس، نشنو، نبین و ... دستور می‌دهد و پرهیز و خودداری را تجویز و تحمیل می‌کند. این نوع پرهیز و ممانعت متعلق است به مریضی که برای بهبود او باید از در پرهیزگاری و دوری جستن درآمد تا او به سلامت نسبی دست یازد.
اگر جامعه ایرانی با مختصات و ویژگی‌های بعضاً منحصر به فردش، مریضی باشد که نیازمند نگاه طبیبانه و سلبی است، پس چرا این ملت در عرصه‌های انتخاب و گزینش سیاسیون، دارای سلامتی مافوق طبیعی قلمداد می‌شود؟! اگر به سلامتِ برآیندِ نیروها و انرژی‌های این مردم معتقدید که هستید، پس در روند فرهنگ و هنر جامعه، رویکرد ایجابی را برگزینید. مسلم نمی‌توانید فرزندتان را با نگاهی سرشار از عدم اعتماد و اطمینان، وارد جامعه‌ای کنید که در نگاه شما پر از فساد و تباهی است. پس هزینه‌ها خواهید کرد تا او را از هر چه زشتی و کژی است دور نگه ‌دارید. اما اختیار تام و تمام چهاردیواری فرهنگ و هنر سرزمین ایران دیگر نه در دست شماست و نه هیچ قدرت نظامی و سیاسی دیگری. پس برای مصون‌ماندن این ملت در برابر هجمه‌های زمستانی، به دنبال پرورش آنها در زمان شکوفه‌باران بهاری باشید تا هنر و فرهنگشان گل دهد و در اوج گرمای تابستان ریشه‌ها دوانده تا برای یافتن آب با استحکام، به میوه بنشیند؛ که زمستانها نیازمند استواری است. پس طبیب نباشید و باغبانی کنید.

8. ضمناً، نگاه سلبی به فرهنگ و هنر، منجر به عقیم نگه‌داشتن آفرینش‌گران و هنرمندان و فرهیختگان خواهد شد. بالندگی پیشینه‌ی فرهنگی و هنری هر جامعه، متکی است به بازتولید و بازآفرینی مولفه‌ها و شاخصه‌های فرهنگی آن. فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی ما، شایسته‌ی نگهداری در پستوها و انباری‌ها نیست. جاری و ساری بودن آن ضمن حفظ اصالت و حقیقت، تنها به ظهور در ساحت‌ها و صورتهای امروزی و اشکال متنوع و رنگارنگ است. وجود آثار فاخر و بی‌نظیری همانند مکتوبات دینی و ملی به خصوص در عرصه‌ی ادبیات، گنجینه‌ای است که اگر بازتولید نشود، به سان شمش طلا و سرمایه‌ای است که در این بازار پر شر و شور داخلی و بین‌المللی، حتی نمی توانیم با آن قرص نانی بخریم و باید عمری را در نگهداریش از دست دزدان و نامحرمان، زحمات ناشیانه‌ای بکشیم.

9. تنها نگرش سرشار از اعتماد و اطمینان، می تواند زمینه‌‌ی خلاقیت‌و شکوفایی را فراهم سازد و دولت شما با نگاه امیدوارانه به آینده، چه اعتقاد قلبی داشته باشید و چه سیاستمدارانه بنگرید، لاجرم از پذیرش آن است.
امکان بدهید و فضا را باز بگذارید تا صندوق گنج و گوهر ایرانی را از دخمه‌ها بیرون آورند و بگذارند هوایی بخورد تا ببینید که در برابر عیارسنجی‌ها و معیارهای جهان امروز چیزی برای دفاع از خود دارد یا نه؟ نگهداری این گنج در تاریکخانه‌ها و عدم مجوز به نگاه‌ها و نگرش‌ها در سبک و سنگین کردن آن، تاکنون چه عایدی داشته که پس از این دارا باشد؟ به صحنه‌آوردن و زنده کردن آن تنها به دست عالمان و هنرمندان میسر است، که متاسفانه این روزها در انزوا و گمنامی در "قطعه هنرمندان" به دست فراموشی سپرده می‌شوند.

10. نگرش سلبی در فرهنگ و هنر، فقط در بدنه تولیدکنندگان و روشنفکران، نازایی و عقب‌ماندگی ایجاد نمی‌کند، بلکه کلیت و عموم جامعه را از وجود محصولات باکیفیت و حتی چالش‌برانگیز محروم می‌سازد. ملتی که در خانه‌ی خود در برابر چالش‌های فرهنگی و هنری، همانند جسمی نحیف و با باد ملایمی به بستر بیماری می‌رود، قادر نخواهد بود در برابر چالشهای فرهنگی و هنری جهانی تاب آورد و از لطمات آن مصون بماند.

11. و باز هم در منش سلبی، فاجعه زمانی است که شیوه‌ی مورد اتخاذ دولت، نشات گرفته و یا متاثر از مراکز و نهادهایی باشد که فلسفه وجودیشان صرفاً برای زمان و شرایط قهری و تحکمی در برابر دشمن، فکر شده و معنا یافته است. ثمره‌ی این بلیّه‌، انتشار ترس و ناامنی در فضای فرهنگی و هنری و در دلهای پراحساس هنرمندان و فرهنگیان است. سخن گفتن از نوآوری و شکوفایی عبث است و بیهوده، و باید از مقاومت و تحمل گفت، و هجرت و کوچ‌ پرندگان را به نظاره نشست.

پژوهش و تحقیق

نبود و یا کمبود تحقیق و پژوهش در عالم فرهنگ و هنر چیزی نیست که بر اهل علم و دانش پوشیده مانده باشد. واقفید که کار پژوهش و تحقیق چه در مرکز بررسی‌های استراتژیک باشید و چه رئیس دولت، نیازمند بودجه‌هایی است که کمتر سابقه‌ای از تعیین آن برای این مقوله به چشم می‌خورد.
هم در پرورش محقق و هم در ارتقای جایگاه تحقیق در فرهنگ و هنر، کوتاهی‌های غیرقابل اغماضی صورت گرفته است. معمولاً با بزرگنمایی این تلقی که "هنر نزد ایرانیان است و بس"، دچار توهماتی شده‌ایم که متاسفانه ما را از نگاهی موشکافانه و محققانه مستغنی ساخته است.
هنوز هیچ ترسیم و تصویر درستی از جایگاه فرهنگی و هنری خود در قیاس با کشورهای منطقه و جهان نداریم. شعارها را کناری نهیم و واقع‌بینانه بنگریم. اینکه صاحب پتانسیلهای ارزشمند و کم‌نظیری هستیم، در اغلب جوامع کم و بیش چنین انگاره‌ای رایج است. اما زنده بودن سنتهای ارزشمند فرهنگی و هنری و زندگی کردن مردم با تمسک به آنها و تناسب‌شان با اقتضائات زمانه، نیازمند پژوهشی است که کاستیها و خطاها را در کنار توانمندیها و امکانات و استعدادها بررسی کرده و فضایی شفاف و بدور از تعصبات و پندارهای وهم‌آلود ترسیم نماید.
کمی دقت و سرکشی به کشورهای همسایه و منطقه، نشان می‌دهد که ایشان با همین شیوه‌‌های تحقیق و پژوهش و آگاهی از عدم ورود ما به این حوزه‌ها؛ چگونه درصددند حتی با مجعولات خودبافته، سرمایه‌های فرهنگی و هنری‌مان را به تاراج برند.

4) اقوام و مذاهب
گوناگونی فرهنگی و هنری در کشور عزیزمان ایران، که متشکل از اقوام و مذاهب متنوع است، هم می‌تواند تهدید باشد و هم فرصت. راهبری مدبرانه، هوشمندانه و از سر خردورزی، با محوریت منافع ملی، آن چیزی است که نادر و مهجور مانده است.
داشته‌های فرهنگی و هنری هر قوم و مذهب ایرانی، امکانی برای صعود بر قله‌های تعالی و توسعه و تقویت ارزشهای ایرانی-اسلامی این سرزمین است. نگاه تهدیدمحور به فرهنگ و هنر اقوام، نه تنها نشانی از عجز و ناتوانی است، بلکه بستری است برای تاخت و تاز شرارتها و مرضهای مغرضانه.
در این فرصت کوتاه، تنها به یک نمونه‌ی کوچک از میان انبوه هجران‌های مدیریت دلسوزانه، اشاره می‌کنم و تفصیل آن را به مقاله‌ی دیگری وامی‌گذارم. در شمال غرب کشور هم آذری‌ها و هم کردها، از عدم و یا کمبود چشمگیرِ محصولات فرهنگی و هنری تولید داخل مرزها محرومند. این محرومیت و خلا، توسط کشورهای همجوار و حتی دشمنان، به خوبی رفع و جبران می‌شود.
انبوه شبکه‌های تلویزیونی کشورهای ترکیه و آذربایجان برای آذری‌زبانان و بیش از 20 شبکه‌ی کردزبان، برای مخاطبین منطقه، برنامه تولید و پخش می‌کنند. این منطقه از فقدان سالن‌های سینما، سالن نمایش، گالریهای هنری، آموزشگاه‌های هنری، رشته‌های هنری دانشگاهی، تولیدات موسیقایی و نمایشی، گروه‌های فعال فرهنگی و هنری، تولید آثار سینمایی و تلویزیونی و شبکه‌ی تلویزیونی با کیفیت، انتشار کتاب و مطبوعه روزمره و مجلات تخصصی، موزه‌های هنری، کتابخانه‌ها و کتابفروشی‌های پربار، و از همه مهمتر مدیران شایسته و کاربلد، در رنج است.
وفور قاچاق کالاهای فرهنگی و هنری بیگانه و حتی ضدفرهنگی از طریق مرزها؛ ابتدا جامعه‌ی قومی و مذهبی این منطقه را مورد آسیب و صدمه‌ی جدی قرار می‌دهد. تصور کنید که در این برهوت فرهنگ و هنر، با نبود روادید میان کشورهای همسایه و ایران، چه بر سر وضعیت فرهنگی و هنری مردمِ ناچار این بخش از کشور، آوار می‌شود.


5) خرد و خرافات
به فرموده‌ی مرحوم ابن‌سینا، "اندیشه، یک نیایش عقلانی است". منصفانه و به دور از حب و بغض‌ها بنگریم که این نوع نیایش چگونه در حوزه‌ی فرهنگ و هنر، چه در سطح عموم جامعه و چه در مراکز عالیه، بیش از پیش نه تنها پرورانده نمی‌شود، بلکه مورد هجمه و آسیب جدی است. فاجعه‌ی قربانی شدن اندیشه به پای خرافات و موهومات، قابل توجه است و وااسفا اگر این تألم از ناحیه‌ی رسانه‌های حکومتی محقق شود. جناب آقای رییس جمهور، واقعاً با چه برنامه‌ و دم مسیحایی می‌خواهید برای احیای این جسد مثله شده "اندیشه"، قدم بردارید؟ آیا قادرید دوران و زمانه‌ای از خود برجای بگذارید که به عصر روشنگری و اندیشه‌ورزی شهره شود؟
نگاه منصفانه شما را تنها به آمار و ارقام تولید کتاب (از محصولات شاخص خردگرایی)، موضوعات و شمارگان آن و استقبال مخاطبان ارجاع می‌دهم. در وحله‌ی نخست به آمار سرانه‌ی مطالعه در کشور توجه کنید که در دولتهای پیشین تا چه حد دارای تفاوتهای فاحشی بوده که بوی سیاست‌بازیهای منفعت‌طلبانه از آنها به مشام می‌رسد.
وقتی مسئولی با حضور چند ماهه‌ی خود در سمت فرهنگی، آماری ارائه می‌کند که رشد سرانه مطالعه در دولتش را چندین برابر دولت‌های قبلی نشان می‌دهد، آیا وجود انقلابی باورنکردنی در فرهنگ مکتوب را متصور نمی‌شوید؟!
برداشت نخبگان و صاحب‌نظران از اینگونه آماردهی‌ها، جز پنهان‌سازی نقاط ضعف و بیماریهای موضعی فرهنگ توسط مسئولین، و دلخوشی دادن‌های مغرضانه، به جامعه‌‌ای که از این نظر رو به احتضار است، چه می‌تواند باشد؟ نتیجه‌ی دلخوشی‌هایی اینچنین، جز بی‌توجهی مردم و مسئولین به تولید و توزیع و مصرف کتاب چه ثمره‌ای خواهد داشت؟



6) درد فرهنگ درد بی‌پولی
به خاطر دارم در محفلی دوستانه، عزیزی از تجدید چاپ چند ساله‌ی یک رمان 10 جلدی شکوه می‌کرد و فغان داشت که تا کی باید شاهد پر شدن کیسه‌ی نویسنده‌ی این اثر از جیب مردم باشیم؟ لحظه‌ای به ذهنم خطور کرد که شِکوه از اختلاس‌ها و فسادهای مالی کلان در سالهای گذشته، عرصه‌ای بود در اختیار بزرگان و کشمکشی بود مابین قوا، که پس از مدتی هم تب آن فروکش کرد و همه به آرامش رسیدند! اما تحمل دریافت حق‌الزحمه‌ی یک نویسنده که با هنر و مشقت چندین ساله‌ و با قراردادهای غیرمنصفانه با ناشر و فقدان حق مولف، منتظر مجوزهای سلامت و انتشار اثرش بوده، چقدر زجرآور است و دردناک.
در این وانفسا، نگاه کاسب‌کارانه دولت به فرهنگ و هنر و عدم حمایت‌های مالی کارشناسی شده از هنرمندان و اندیشمندان و مولدین، هم موجبات افول و رکود و حتی انزوا را فراهم ساخته و هم چشمداشت تولیدکنندگان محصولات هنری و فرهنگی، از حامیان آن سوی آبها را در پی دارد. عدم بازار برای تولیدات این عرصه، پای صنایع فرهنگی و هنری را لنگ گذاشته و کمیت و کیفیت آثار را ضایع کرده است.

7) موخره:
در پایان، سعی می‌کنم تا با اشاره به بینش و برداشت شیرین مرحوم ملاصدرای شیرازی در خصوص هنر، از تلخی نوشتار خود بکاهم. استاد مهدی امامی جمعه، در کتاب "فلسفه هنر در عشق ‌شناسی ملاصدرا" آورده است:
"از نظر ملاصدرا قوم و امتی که هنر و صنایع لطیفه در بین آنها رواج داشته باشد، امکان‌های بیشتر و زمینه‌های مناسب‌تری برای توجه به خداوند و زیبایی‌های خداوند دارند و در نتیجه در چنین اقوامی، عشق‌های پاک انسانی بروز و ظهور بیشتری دارد."
"از نظر او، در جامعه‌ای که علوم و فنون مذکور و همچنین صنایع لطیفه رواج داشته باشد و تعلیم و تعلم این علوم رایج شود، زمینه‌ی تعالی و رشد معنویات و رواج احساسات پاک انسانی فراهم‌تر است. عشق انسانهای آن جامعه نسبت به هم پاکتر و انسانی‌تر است."
"نگاه ملاصدرا به هنر عام، فراگیر و غیرایدئولوژیک اما در عین حال ارزشی، معنوی و قدسی است. نگاه او به هنر یا صنایع لطیفه، از جمله شعر و آهنگ، آواز و داستان، معطوف به دین، آیین، فرهنگ، قوم و امت خاصی نیست. بنابراین او هنر یا صنایع لطیفه را قطع نظر از حنبه‌های شرقی و غربی آن، نگریسته و حکم واحدی بر آن رانده است زیرا معتقد است که نگاهش به این مقوله، نگاهی آزاد و مطلق است."

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۰
شهرام زعفرانلو

کلیات

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

برای ارسال نظر اجباری به ثبت‌نام نیست

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی