یادداشتی بر رمان «گریز دلپذیر» اثر آنا گاوالدا L'Échappée belle, 2009 - Anna Gavalda
نویسنده رمان، خانم «آنا گاوالدا» که به نوشته مترجم، خانم «الهام دارچینیان»، متولد 1970 حومه شهر پاریس است. این زن میانسال و با تجربه، توانسته است هر آنچه در دوران زندگی خود به خوشی آزموده و یا در سختی تحمل کرده را، در قالب اثر خود، که حامل دریافتهایی عمیق و ژرف است، به زبانی واقعاً ساده وبیپیرایه بیان کند.
دلیل عمدهای که سبب شده تا رمان «گریز دلپذیر» برخلاف رمانهای کلاسیک، بلند و مطول نشود، به کار بردن جملاتی کوتاه است که پشت سرهم قطار میشوند و مطالبی مابین 5 تا 10 صفحه را در یک پاراگراف با مهارت تمام میگنجاند. این توانایی نویسنده باعث شده تا خواننده حرکت و پویایی داستان را با سرعت بیشتری حس کرده و کمتر احساس خستگی کند. این مهم، از طرفی مدیون ترجمه بدون افت و خیز و شکستگی است که نشان میدهد مترجم، زبان و لحن رمان را کاملاً درک کرده و به خوبی منتقل ساخته است. به عنوان نمونه در صفحه 69 کتاب، در یک بند چند خطی، بخش زیادی از اطلاعات ضروری از حضور راوی و خواهر مطلقهاش (لولا) در مراسم عروسی، به صورتی فشرده اینگونه روایت میشود:
"به همین خاطر نمیخواست عروسی بیاید. برخورد با فامیل. خالهها و داییهای پیر و خالهزادههای دور. آدمهایی که طلاق نگرفتهاند، که با هم کنار آمدهاند. کسانی که راه دیگری انتخاب کردهاند. قیافههایشان که به طرز مبهمی دلسوزی یا بهت آنها را نشان میدهد. فرهنگ آبا و اجدادی. دوشیزه باکره در پیراهن سفید، تصنیفهای باخ، سوگند وفاداری جاودانی که عروس و داماد از بَرکردهاند، گفتوگویی شبیه شاگرد دبیرستانیها، دو دستی که روی یک چاقوست و دانوب آبی زیبا وقتی دیگر پای آدم از این ادا و اصولهای طولانی درد میگیرد. بله همه اینها، لولا را میآزارد. اما از همه بیشتر، بچهها و بچههای دیگران."*
و یا در صفحه 41، راوی چقدر جامع و مختصر و صد البته روان و متصل از دوران کودکیاش با خواهر و برادرها و فضایی که در آن تربیت شدهاند میگوید. ثمرهی چنین کاری کمک به شکلگیری سیالیتی است نرم و دلپذیری در ذهن خواننده:
"آوازها، وردهای نوک زبانمان، پیغامهای بایگانی شده، کتابهای کپه شده، خرسهای کوچولویی که با برگهای گل ختمی میساختیم و صفحههای موسیقیِ پر از خط و خش. کودکیمان، تنهاییمان، نخستین پریشانیهایمان برای آینده، ساعتهایی که در انتظار بودیم و درهایی که بسته ماند. شلنگتخته انداختنهای باسترکیتون، نامه آرماند روبین به گشتاپو، کتابهای میشل لریس، فیلمها، صحنهای که در آن کلینت ایستوود بر میگردد و میگوید ...اوه... فرانچسکا بچه نشو!... و صحنهای که نیکولا کارتی در دفاع از بیماران شکنجهشدهاش در دادگاهِ محاکمه جلادشان، علیه جلاد شهادت می دهد. رقصهای باله 14 ژوئیه. بوی به در زیرزمین، پدر بزرگ و مادر بزرگهامان، شمشیر موسیو راسین، زره براقش، خیالپردازیهای ما بچه شهرستانیها و بیدار ماندنهای شب امتحان. بارانی مادموازل جین وقتی پشت موتور گاستون سوار میشود..."
مختصر و مفید بودن در کل رمان، نویسنده را از افتادن در ورطهی زیادهگویی و حوصلهسربردن خواننده باز میدارد. علاوه بر این ویژگی، در لابلای توصیفها و گفتوگوها نیز تلاش میشود تا مفاهیم و پیامکهای ضروری به قدر کافی منتقل گردد. چاشنی اغلب گفتوگوها و شرح ماوقع، طنز و کنایه و نیشهایی است که لذت خواندن را دوچندان میکند. نمونه آن در صفحه 40 کتاب آمده است:
"نه آن قدر که چنان با حرارت جواب پدر دماغبالای کارین را بدهیم که آب دهانمان جلیقهاش را خیس کند، نه آن قدر که برای یک ثانیه باور کنیم، شاید فریادهای عقابوار ما منحنی افکار او را خم کند، نه آنقدر که امیدوار باشیم، شاید حرکات حاکی از بیزاریمان مثل پرت کردن بشقابها روی میز یا سرنگون کردن صندلیها، به گونهای، اندک تغییر در گردش روزگار ایجاد کند."
Anna Gavalda
و یا در صفحه 60 مینویسد:
"بله، کودکی آنها جور دیگری بود... آنها تعمیر کردن قایقهای کوچک را بلد بودند، عود میسوزاندند و با طعم انگورهای وحشی آشنا بودند. حادثهای که خیلی تکانشان داد، مخفیانه پشت در گاراژ نوشتند: امروز 8 آوریل کشیش را با شورت دیدیم. و بعد، با هم تلخی جدایی پدر و مادرمان را تجربه کردند."
علاوه بر اینها، رمانها و داستانهایی که توسط زنان نویسنده تقریر میشوند، در بیان و شرح رفتارها و احساسات زنان، با نوشتههای مردان در همین زمینه متفاوتند. نگاه زنان به خودشان در چنین رمانی و یا نگاه مردان به آنها در کنار نگاه زنان به مردان و زندگی و روابط آدمها، به گونهای است که نه تنها همذاتپنداری زنان را برمیانگیزد، بلکه خوانندگان مرد را با ایجاد احساسی نو و غیرمعمول، به دنیای جدیدی دعوت میکند که اینبار باید جهان و پیرامونش را از مردمک چشم یک زن ببینند که به گونهای به واقعیت زندگی زنان نزدیکتر است. از این منظر، نگاه خریدارانه به زن، جای خود را به نگاهی جلوهگرانه میبخشد و همانگونه که در این رمان میخوانیم، نگاه به برادرها نگاهی است عبور کرده از جسم و فرو رفته در عمق دل آنها. محبت مردان و توجه ویژهی آنها به زنان و به خصوص خواهرانشان چه در کودکی و چه بزرگسالی، ارتباطات دیگری را رقم میزند.
"نمیگویم برادرم فرشته است، از آن هم بیشتر است."
ارتباط زنان با یکدیگر، یا ارتباطی است حسدورزانه و رقابتآمیز، همانگونه که راوی داستان با کارین (زن برادرش) دارد؛ و یا ارتباطی است همدلانه، دلسوزانه و حمایتگر، آنطور که دو خواهر با هم دارند.
در مجموع رمان «گریز دلپذیر» رمانی است کمتنش و به دور از التهاب و تعلیق؛ که در وصف زندگی و آدمهایش، ماهرانه پرداخت شده و به واقع دلپذیر است و آرامشبخش. گویی با وجود جداییهای آتی و علیرغم ناملایمات زندگی طبیعی، ما را به پذیرشی مطبوع دعوت میکند که نتیجهی آن چیزی نیست جز سر خوشی کنونی از بودنِ در کنار هم.
*نقل قولها از کتاب: گریز دلپذیر، نوشته: آنا گاوالدا، مترجم: الهام دارچینیان، نشر قطره، چاپ چهارم، 1392