نگاهی به فیلم «میهمان داریم» محمدمهدی عسگرپور
(بازنشر از روزنامه اعتماد مورخ 2 آذر 93)
فیلم از دو پاره تشکیل می شود. قبل و پس از مرگ حاج ابراهیم، همسر و پسر جانبازشان: دو بخشی که نسبت به یکدیگر دارای تقدم و تاخر نبوده و می توانند بر هم پیشی بگیرند، زیرا داستان فیلم داستان سرراست و منظمی نیست. حتی اگر بیشتر سکانس ها را با هم جابه جا کنیم تغییر خاصی در درک فیلم صورت نمی پذیرد.
فیلم به کلیشه ها متوسل می شود و تنها نسبت به همتایان پیشین خود کمی با دقت بیشتر فیلمبرداری شده است. روند داستان به سختی پیش می رود و کند است. بیننده دغدغه یی پیدا نمی کند که قصه را پیگیری کند و ملتهب و نگران شخصیت ها نمی شود. جز شخصیت پدر و رضای جانباز که تا حد قابل قبولی پرداخت شده اند، سایرین در حد تیپ و تک بعدی باقی مانده اند.
گاهی پدر را همانند انسان درمانده یی می بینیم که در خانه یی فرسوده اصرار دارد بماند و حتی از خطرات آوار شدن آن نیز نمی ترسد و گاهی مرد واقع بینی است که برای تنبیه فرزند معلول خود به خشونت نیز متوسل می شود و بر آرمانگرایی فرزندش خرده می گیرد. روابط حاج ابراهیم و همسرش نیز عمق پیدا نمی کند و در سطح می ماند و چالش یا تناسب خاصی را نشان نمی دهد.
داستان گره یی ندارد. اما در دو لحظه بیننده را هوشیار می کند تا چیزی را در ذهن او تلنگر بزند و وادار شود فیلم را به جدیت پیگیر کند: یکی زمانی است که همسر دوست شهید رضا به خانه آنها می آید و دیگری مرگ نابهنگامی که همگی دچارش می شوند اما در هر دو مورد مخاطب دست خالی می ماند و خیز برداشتنش برای مشاهده اتفاقاتی سوال برانگیز و مهیج بلااستفاده می شود.
اگر این فیلم را به لحاظ پرداخت داستانی با فیلم ١١ سال پیش عسگرپور یعنی «قدمگاه» مقایسه کنیم، به خوبی خلاها و نارسایی های فیلم امروز او به چشم می آید. در آن داستان رازی نهفته بود و جماعتی که دامان شان سال ها به گناه آلوده مانده بود، در تلاش و اضطراب بودند که نکند رازشان فاش شود و رسوایی به بار آید و در مقابل پرسش ها و تردیدهای جوانی ساده دل و صادق شرمنده شوند. اما در داستان «میهمان داریم»، گویی قصه کوتاهی را با ریتمی به شدت و بی نیاز از کندی مفرط، کش داده اند تا به جای ساخت فیلمی کوتاه به اثر بلند سینمایی تبدیل شود.
فیلم در دادن اطلاعات اولیه و مورد نیاز تماشاگر به عمد یا سهوا خساست به خرج می دهد. میهمان هایی که قرار است بیایند و به رضا گوشزد می شود که مبادا نابجا سخن بگوید، کیستند؟ یا چرا حاج ابراهیم حاضر نیست خانه یی که هر آن ممکن است روی سرشان خراب شود را ترک کند؟ و یا سه فرزندش کی و چرا از دنیا رفته اند؟ چه نشانه یی دال بر شهید شدن آنها در فیلم وجود دارد؟ از بس در ارایه چنین اطلاعاتی کم دقتی صورت می پذیرد که فیلمنامه نویس مجبور می شود با یک تک گویی آن هم روی تیتراژ پایانی، ما را به پاسخ های مورد نیازمان برساند اما دیرهنگام!
دو پاره شدن فیلم باید کارکرد دراماتیک و جذابی داشته باشد که ما را به لحاظ مضمونی به معرفتی مد نظر فیلمساز برساند یا به لحاظ شکلی به آفرینش هنری و اثر سینمایی متفاوتی رهنمون سازد. صرف با هم بودن و داشتن رویای خوش، آن هم بدون منطق داستانی، چیزی عاید تماشاگر نخواهد کرد. دیدار با فرزندانی که رخت از جهان برچیده اند، آن هم به واسطه نشت گاز و مرگی خاموش، قادر نیست آن فضای معنوی و متفاوتی را که پس از مرگ انتظار می رود ترسیم کرده و مخاطب را به مشاهده و چشیدن تجربه یی کمتر دست یافتنی دعوت کند.
صرف ایجاد حال و هوای نوستالژیک و حسرت آفرین گذشته، تنها به درد طعنه زدن به زندگی امروز و تلخی های آن و ناامیدی از آینده مطلوب می خورد. فیلم در نهایت رو به پشت سر دارد و با آن فضاهای سرد و کم جان نمی تواند چیزی عاید تماشاگر کند. برخلاف فیلم «شیار١٤٣» که تداوم زندگی را در بستر تلخی ها و از دست دادن ها نمایان می سازد. «میهمان داریم» پایانی می شود بر آرزوها و امیدهای آرمانگرایانه، آن هم با مرگی که به دلیل پذیرش محیطی در حال نابودی، به گونه یی انتخاب شده می نماید!