هنرِهنر - ArtArt.ir

نقدها، تحلیل‌ها و یادداشت‌های شهرام زعفرانلو درباره فرهنگ و هنر

هنرِهنر - ArtArt.ir

نقدها، تحلیل‌ها و یادداشت‌های شهرام زعفرانلو درباره فرهنگ و هنر

هنرِهنر - ArtArt.ir

نام اثر:
مرد متحیر - پرتره نقاش - 1843
The Desperate Man - Self-portrait
نقاش: گوستاو کوربه - 1819-1877
اندازه: 45 × 54 سانتیمتر
مواد: رنگ روغن روی بوم
محل نگهداری: مجموعه شخصی

نویسندگان

گاهی عکس و تصویری ما را گرفتار و درگیر جهانی می‌کند که ممکن است بدون آن عکس حتی نتوانیم تخیل و تصور وجود اینگونه جهانها را داشته باشیم. عکاس به تجربه‌ی خود از یک فضا و احساسی که در وی برانگیخته، جان می‌بخشد و جاودانگی را به ارمغان می‌آورد.


ما که مخاطبان رایگان او هستیم، بدون پرداخت جیره و مواجبی، با فرو بردن سر در قاب عکس، از مفاهیم و محسوساتی می‌نوشیم که هنرمندانه در دام دوربین عکاسی گرفتار شده‌اند.
بعد از چند مقاله رسمی در تحلیل نقاشی و عکس، شیوه‌ی دیگری را معرفی می‌کنم که در متن آن تلفیقی از آمیختگی فرم و احساس به کار رفته است، اما نه آنچنان آشکار و ملموس و نه غامض و پیچیده. سعی می‌کنم حتی‌الامکان احساساتم را در مورد عکس مورد نظر ساده بیان کنم تا به عزیزانی که در آغاز مسیر تجزیه و تحلیل آثار هنری هستند اگر نتوانم جسارت لازم را هدیه دهم، ایشان را دچار تردید و پشیمانی نیز نکنم.
شما هم احساس و دریافت خود را از عکس "جنگل زمستانی" بنویسید تا دیگران هم از چشمه‌ی لطافت‌تان سیراب شوند.

 

تحلیل عکس
سرد است و تنهایی و ناامیدی به شدت تنهاترم می‌کند. خوفم می‌گیرد و گویی همه چیز را مرده می‌بینم، مرده و یا خواب رفته؟ شک سراسر وجودم را احاطه کرده که آیا این خشکی و سفتی، به گرمی و سبزینگی بدل خواهد شد؟


سکوت را با تمام سلولهای تنم حس می‌کنم و می‌شنوم. سکوت مرا در هم می‌فشرد و آنچنان فضا را پر می‌کند که جا برای جولان و حرکت هر صدایی، تنگ است.
فقط دانه برفی که از سر شاخه‌ای آویزان است و برای بازی گرفتن سکوت، خود را بر کف جنگل سُر می‌دهد؛ می‌شکند شیشه‌ی زخیم پنجره‌ی سکوت را.


اگر بیایی و دست در دست هم، راه برویم و صدای پاها و نفسهایمان را به هماوردی این سکوت خوفناک ببریم، فکر می‌کنی چیزی عایدمان خواهد شد؛ جز ایستادن، ماندن و به دقت گوش سپردن؟


استحکام عمودین درختان سترون بر زمین سخت جنگل، هر یک ایستادگی بر گوری را به نمایش گذاشته است که مردگانش پیش از این، حرکت و حیات را بر بستر سرسبز، جاری کرده بودند. مگذار فکر کنم که درختی در این فضای مه‌آلود ریشه در استخوان‌های تو دارد.


سفیدی رنگ برفها، ملافه‌های کشیده بر تن جانورانی است که طی قراردادی با سرما و سکون، عهد بسته‌اند تا پایان آب شدن و کوچ برفها، بخوابند و هیچ صدا و حرکتی را به جنبش درنیاورند، و تو نیز؟


اما من در هراسم و در عین ترس، مشتاقم. مشتاق یخ زدن و انجماد و بهانه برای گریز از تکلیف. تکلیف تو را نمی‌دانم...


ایوان مقابل کلبه‌ی جنگلی من، دریچه‌ای است رو به حیاط طبیعت، که مرا به آغوش نیزارهای پوشیده از پنبه‌های نورسیده دعوت می‌کند، تا همراه و همگام با سایر درختان، در آفرینش جنگلی زمستانی هم‌خوابگی کنم. تو آغوشت را جمع کرده‌ای. از سرما می‌گریزی یا از من؟


آیا جرات و توان آن را خواهم داشت که بر گور خود اینگونه استوار بایستم و دم نزنم؟! و یا نگذارم تا جسدم بماند و به مهر بهاری پر آب، جاری شود و به اقیانوس بپیوندد؟


تن رنجور و کرختم می‌خواهد به درخت و نرده‌ی مقابل کلبه تکیه زند، (جایی که زمانی تو تکیه زده‌ای) تا یارای انتظار شنیدن قدمهای خورشید را پیدا کند، و ببیند که پرنده کوچک خوشبختی درون کلبه‌ی آویخته از درخت، بیرون زده و تن این جنگل مرده را تکانده و زندگی را بیدارباش دیگر داده است.

تو کی‌ میایی؟


چه زمان و چه لحظاتی، سکوت وهمناک مه‌آلود و پر روح جنگل، رخت بربسته و خواهد رفت بی تو، و هیجان و نشاط بهاری را به ارمغان خواهد آورد، مثل تو؟


آیا تنها قربانی این جهنم سرد و بی پایان، منم؟! شاید نیایش‌ نامتعارف من برای گریز از آتش و سوز، مرا به انتهای جهان سرد و یخ‌زده، پرتاب کرده است. به کجا بیاویزم و با چه بگریزم و با که درآمیزم؟ با تو؟!


هراس دارم و می‌ترسم که آنقدر این دست و آن دست کنم که پرنده‌ی کوچک درون کلبه‌ی نُقلی قلبم که آویزان است، یخ بزند و به تاوان چنین ظلمی، من هم به برفی آدمی‌شکل بدل شوم و این زمستان و سرما، خود را به زمستان بعدی متصل کند، بی تو.


چشمانم بر بالای این تن یخ‌زده هنوز تکان می‌خورند و به جستجوی دانه برفهایی هستند که بی‌هوا از آسمان می‌افتند با آمدنت، و با جسارت تمام اما کودکانه بر پنجره سکوت ضربه می‌زنند.

تو نیستی و درد سرد از پوستم می‌گذرد، و شقیقه‌هایم را به یاد تو می‌فشرد این دانه برف سفید بازیگوش.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۶
شهرام زعفرانلو

تحلیل

عکاسی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

برای ارسال نظر اجباری به ثبت‌نام نیست

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی